چاه آب دشت دم به شوری می زند، برای همین گلستان های اطراف به گلستانهای شور معروف است.
حالا فصل شکفتن گلهاست. تیغ آفتاب که زد وقت گلچینی است، فرقی نمیکند مرد یا زن، کوچک یا بزرگ گلهای گلستان شور را باید سر وقت چید.
گلستان شور زیر نور آفتاب میدرخشد و مردها و زنها و بچهها همآواز با پرندههای نواخوان سرود کار و تلاش و یکرنگی میخوانند و هر دستی که آوار میشود روی گل نوای معروف جدایی از نیستان را انگار میشنود.
گلچین ها کلاههای سایهبان دارشان را روی سر گذاشتند و بیملاحظهی تابش تند و سوزان آفتاب گلهای شکفته را از شاخه جدا میکنند.
عطر آفتاب خوردهی گلستان شور سرتاسر دشت و آبادی را گرفته این فصل سال در جایجای شهرِگل و گلاب، عطر مسحورکننده گلمحمدی پراکندهاست و شهر بوی بهشت گرفتهاست.
فصل گلچینی فصل نشاط آبادی است، فصل شور و شیدایی مردم است، فصل چکیدن قطرههای گلاب در قرابه های مسی است.
فصل گل و گلاب فصل روییدن دوباره ی زندگی در سراسر بهشت آباد است، فصل کاشان است ! آب چاه که شور باشد اسم گلستان میشود گلستان شور. در گلستان شور بعد از بارِگل که راهی دیگهای جوشان میشوند.
زیر سایهی درخت توت چای آتشین خستگیها را به در میکند و زخم دستها اگرچه از خار گل ها سوز دارد، اما امید تیغ آفتابی دیگر و غنچههای شکفته عطرآگین، سوز زخمها را از یاد میبرند.
در گلستان شور نوای شیرین بلبل غوغا میکند و آدمی بلبل سرگشتهای است که بهدنبال بهشت گمشده در گلستان شور به پرواز درآمده است. اگرچه گلستان بهانه است اما مقصد بهشت موعود است.