حالا معلوم شده بحران جدی است. کرونا به یک جنگ جهانی تمام عیار تبدیل شده است؛ با هزاران کشته و زخمی!
اگر در این جنگ مغلوب شویم در برابر تاریخ شرمنده خواهیم شد. دیگر هیچ پدر و مادری در برابر اعتراض فرزندش پاسخی نخواهد داشت و دیگر هیچ حکایت افتخارآمیزی برای کتابهای قصه باقی نخواهد ماند. دیگر فرزندانمان ما را قهرمان نخواهند پنداشت؛ به ویژه وقتی تاریخ نویسان برایشان بگویند: پیروز شدن در برابر کرونا چندان هم سخت نبوده است!
کرونا به نسبت هم نسلانش ویروسی ضعیف است که البته به مدد ترس و بیملاحظگی به شدت کُشنده میشود. امروز اهمال و بیتوجهی ماست که به لشکر دشمن اجازه میدهد شهرهایمان را فتح کند. اگر کرونا آخرین سنگرهای ما را هم تسخیر کند و اگر به زودی هیچ بیمارستانی گنجایش بیمار جدید نداشته باشد و حتی پرستاران و پزشکان بسیاری هم خود مبتلا به درد شوند، فاجعهای تاریخی رقم میخورد؛ آن وقت تقصیر متوجه یک نفر و دو نفر نخواهد بود. یک نسل، متهم ردیف اول خواهند بود!
نسلی که ترسید و نسلی که بیتوجهی کرد.
در تاریخ زیاد جنگیدهایم اما این رزم نه اسب میخواهد، نه شمشیر و نه میدان رفتن؛ بر عکس فقط باید یکجا نشست و بیرون نرفت. چون سرباز دشمن پشت خاکریزها و سنگرها کمین نکرده است. او روی انگشتان دست و قطرکهای دهان و بینی رژه میرود؛ پس خودیها حامل دشمنند اگر توی شهرها پرسه بزنند!
و این چنین است که خونبهای هرکدام از کشتگان این جنگ، نفر به نفر، به پای همه نوشته میشود؛ همه آنهایی که میتوانستند برای چند روز و چند هفته دندان بر جگر بگذارند و ترکِ بیرون کنند؛ اما نکردند و رفتند و گشتند و به دشمنِ کمحال کمک کردند خانوادههای بسیاری را بیخانمان کند. چه پدربزرگهای نازنینی که در خاک آرمیدند و چه فرزندان خردسالی که با رفتن پدران جوان، یتیم شدند. آنان که این روزها، کرونا آخرین نفسهایشان را هم بند می آورد در حفرههایی 4 متری خاک میشوند؛ غمگینانه و مظلومانه، بیهیچ ختم و دل تسلایی؛ و هنوز ما مقصریم که در خیابانهای شهر قدم میزنیم، خرید میکنیم، تفریح میکنیم و با ماشینهایمان توی کوچه پس کوچهها مانور بیخیالی میدهیم.
دارد دیر می شود، وقت زیادی تا اعلام نتیجه این جنگ باقی نیست، یکبار برای همیشه تصمیم بگیریم که شرمنده فرزندانمان نشویم.