سلام حاج علی فارسی
بگذار برگردم به سال 65 ،سالی که گردان سلمان فارسی را پایه گذاری کردی. آنروزها بچه های جهاد کاشان یا به قرار گاه کربلا می رفتند یا جمعی جهاد اصفهان بودند و تو فکرکردی این بچه های با اراده، ظرفیت یک گردان را دارند. بعدها اعلام شد علی فارسی گردان سلمان فارسی را سر و سامان داده است.
تو بودی و جنوب شلمچه و فاو و سرزمین تفتیده آبادان و خرمشهر و سنگر سازان بی سنگری که تا پای سردادن بر بلندای لودرها و بلدوزرها مقاومت می کردند.
گردان مهندسی رزمی سلمان فارسی زبانزد فرماندهان جنگ شد. تو در شلمچه آسمانی شدی و امروز نامت در شهر پیچیده است سالها از جنگ می گذرد بچه های جهاد و سپاه و بسیج آمدند . همسنگرانت آمده اند با ریش های سفید شده کمرهای خمیده و چشمان اشکبار.
بچه های موقعیت شهید فارسی بچه های موقعیت شهید خاندایی آمده اند از موقعیت هجرت از معدن شهید ناصح و ... اما جایت خالیست حاجی، شاید آن گردان گروهان شد.شاید گروهان دسته شده اما هنوز به نفر نرسیده است.
امروز سالن یادواره ات پر از سرفه های بچه های شیمیایی است برخی روی ویلچر نشسته اند بعضی ها با آستین های خالی تجدید خاطره می کنند اما هنوز شهر نفس می کشد.اگر چه نقس خیلی از بچه ها به خس خس افتاد و در شلوغی های شهر خاموش شد.
حسین اصفهانیان و تقی رزاقی مجروحیت شیمیایی را تاب نیاوردند و با تو همسفر شدند شهید محمد جواد هاشمی سالها در بستر با تاولهایش زندگی کرد اما غریبانه زندگی را ترک کرد. حسن شویدیان هم تن مجروح جبهه و جنگ را با خاک هم آغوش کرد. اما شهر دارد نفس می کشد سنگر سازان بی سنگر امروز آمده اند.
سردار، امروز که نه هر روز روز توست بگذار صادقانه بگویم دلم برای آن دعاهای کمیل تنگ شده دلم برای روضه های سنگر بی قراری می کند بگذار بگویم در نبودن همسنگران بی سنگر تنها مانده ایم.
داریم با خاطره هایمان زندگی می کنیم حاجی .
ایام خوش روزهای زندگی در شلمچه و فاو و و عین خوش بود سهم ما از این دنیا حسرت و یادواره و اشک شد و سهم شما پرواز به سوی ملکوت .
و امروز شهری که سنگرساز ندارد کنگره فرمانده سنگر سازان بی سنگر را برگزار می کند و ...