بارها شنیدهایم که میگویند بشکند این دست که نمک ندارد؛ یعنی: هرچی که به دیگران خوبی کردیم بدی دیدیم!
هرچه وفا کردیم بیوفایی پس گرفتیم!
اصلاً انگار هیچکسی خوبیهای ما را نمیبیند!
خیلیها منتظرند از مهربانی ما سوء استفاده کنند تا در بزنگاه سرمان را ببرند و جیبمان را بزنند!
اصلاً خیلیها لیاقت محبت را ندارند!
این نگاه، به محبت رنجآور است، انسان را ذلیل میکند، این یعنی محبت معاملهگرانه! این جنس از مهربانی ریشه در غریزه حیوانی دارد؛ یعنی گرگ مهربان، یعنی پلنگ دل رحیم تیزچنگال، یعنی داد و ستد با پولی از جنس مهربانی، یعنی انتظار دارم اگر به تو نیکی میکنم تو هم به همان اندازه پاسخم را بدهی؛ و این یعنی تهاتر، یعنی معامله کالا با کالا!
اما شرافت انسان به مهربانیهای بی چشمداشت است. نباید برای خوب بودن کنتور انداخت، نباید تعداد مهربانیها را شمرد، نباید برای دیگران پروندهای درست کرد و نوبت بهنوبت حسابشان را یادداشت کرد.
البته تردیدی نیست که مهربانی و مهرورزی باید در حصار عقل و قلعه منطق قرار گیرد، نوع و حد و شکل مهربانی قطعاً باید انعطاف داشته باشد؛ اما نگاه تاجرانه به مهربانی خطرناک است، جامعه را میمیراند، قلبها را مصنوعی میکند؛ و صد البته که اینجور مهربانی کار سادهای نیست، توان زیادی میخواهد، قلب بزرگ میطلبد با مقدار زیادی از شجاعت و شرافت!