نخستین گام برای بیداری، «تلنگر» است همان چیزی که به دفعات احساس میکنیم و باز به بالش بیاعتنایی پناه میبریم اما باور کنیم که اگر روزی زبان نگارنده لال؛ چینی نازک دیار سهراب ترک بردارد و روزنامه آینده-که شاید همین فردا باشد- با تیتر «ملک هنر ایران، فرو ریخت» منتشر شود نمیتوانیم خود را ببخشیم.
خبری شامگاه دیروز،کام ایرانیها را تلخ کرد باز غول بیرحم زلزله پنجه در عضوی از پیکر ایران زمین نهاد و تعداد زیادی از هموطنانمان را پیشکش گذرگاه مرگ کرد؛ البته از این موج خروشان دریای سرکشی طبیعت، دایرههای کمتوان نیز سهم خطه کویر شد که خوشبختانه جز مخاطب برای کانالهای تلگرامی، اتفاق دیگری را برای سرزمین ایمان به همراه نداشت.
اما اجازه دهید تا هنوز شرنگ این اتفاق تلخ در کاممان وجود دارد قند عبرت را در دهان بگذاریم؛ چون به هر حال در سرزمینمان پس از هر شکستی،به دنبال ریشهیابی باخت میگردند و پس از هر ایجاد زخمی تازه در پی مداوا هستند اما تنها افتادن آبهای واکنش جامعه از آسیاب زمان کافی است که باز بر صندلی فراموشی تکیه زنیم.
به کاشان خود بازگردیم و چند پرسش:
آیا کابوس زلزله و بختک بحران تنها به سراغ رؤیاهای اهالی بم، ورزقان، رودبار، کرمانشاه و...میرود و کاری با خوابهای شیرین ما ندارد؟ مگر نه این است که دیار مؤمنان در یکی دو قرن پیش چند بار گامهای سنگین غول زلزله را تجربه کرده است؟ مگر نه این است که ارگ نفوذناپذیر بم چون برخی از بناهای تاریخی کاشان قدمتی چند هزار ساله داشت و در برابر بادها و حوادث تاریخی خم به ابرو نیاورد اما در برابر زیر یک خم روزگار مجبور به خاک شدن شد؟ مگر نه این است که بر بافت بسیاری از مناطق کاشان غبار فرسودگی نشسته و با عطسه کوچک زمین نیز فرو مینشیند؟
و چند سوال دیگر شاید این بار در قالب استفهامی انکاری:
آیا سازوکار مشخصی برای استحکام بخشی اصولی به بافت عمدتا فرسوده شهرمان وجود دارد؟ کمیته بحران شهرستان تا چه حد توانسته راهکارهای عملی برای پیشگیری از حوادث ارائه کند و یا اصولا مصوبات و تصمیمات این کمیته از ضمانت اجرایی کافی برخوردار است؟ تا چه میزان بر ساختوسازها نظارت وجود دارد به خصوص آن فرزندهای ناقصالخلقه سنگی که در مدت کم از رحم برخی پیمانکاران متولد میشوند؟ وظیفه میراثداران فرهنگ و تاریخ کاشان که باید از تمدنی چندهزارساله نگهبانی کنند چه میشود و آیا به جز برخی اقدامات روبنایی، به پوشانیدن زره واقعی استحکام بر جسم آثار تاریخی اندیشیدهاند که مبادا شاهرگ اصالت در حمام فاجعه زده شود؟
اما از همه گفتیم و از خودمان هیچ نگفتیم! ما چه سهمی در این تقسیم وظایف داریم؛ این افرادی که هر روز از یک خشت تا هزاران خشت عمارتهای خودخواهیشان را بر دل رنجور کویر برپا میکنند کیستند؟ این اشخاصی که با فرمان زرنگی قانون را دور میزنند و مدام از چراغ قرمز اصول ایمنی رد میشود چه کسانی هستند؟ این بزرگوارانی که با کارت توجیه شرایط نامناسب اقتصادی و بیکفایتی مسئولان از حریم مقررات تجاوز میکنند نامی جز «ما» دارند؟
آری! این سلسله پرسشها را که از خود پرسیدیم اکنون تنها یک جواب دارد«همه زیر آوار بیتفاوتی ماندهایم و هنوز نزدیک بودن حادثه را باور نکردهایم»؛ مسئولمان از کمبود منابع و این مدیر بالادستی و آن نیروی پاییندستی را گله دارد عنصر ناظر عدم رصد و نظارت کافی بر روند ایمنیسازی را ناشی از فشارهای اجتماعی و سیاسی و حفرههای قانونی میداند و شهروند نیز وضعیت دشوار زندگی امروز را دلیل بیتعهدی خود نسبت به سرنوشت دیگران عنوان میکند.
اما راهکار؟ اندیشیدن به پرسشها و البته اعتقاد به پاسخ مشترکشان...آری نخستین گام برای بیداری، «تلنگر» است همان چیزی که به دفعات احساس میکنیم و باز به بالش بیاعتنایی پناه میبریم اما باور کنیم که اگر روزی زبان نگارنده لال، چینی نازک دیار سهراب ترک بردارد و روزنامه آینده-که شاید همین فردا باشد- با تیتر «ملک هنر ایران، فرو ریخت» منتشر شود نمیتوانیم خود را ببخشیم.