مادر؛ بانویی که جوانش را راهی عرش میکند.
مادر؛ بانویی که جوانش را با شهادت عند ربهم یرزقون میکند.
مادران آب و آیینه در انتظار خورشید
روایت 30 ساله انتظار مادر شهید یزدانی ازکاشان
مادر شهید مفقودالاثر کاشانی بوی یوسفش را از پیراهنش استشمام میکند.
مادر شهید مفقودالاثر کاشانی بزرگترین مشکل را از خداخواست.
بهشت زیر پای مادران است مادرانی که چون آب و آیینه در زلال وجودشان گوهرهای نابی چون شهدا را پروردیدند و تقدیم دفاع از این آب و خاک کردند اما هستند بعضی از بانوان آب و آیینه که غروب خورشیدشان را باور ندارند و به انتظار طلوعشان چشمانتظاری میکشند.
تولد بانوی آب و آیینه، خیرالنسا، حضرت صدیقه، فاطمه زهرا سلامالله علیها روز زن و مادر بهانهای شد تا پورتال خبری کاشان ، ضمن تبریک به همه مادران و بانوان ایران زمین بویژه زنان و همسرانی که مردان زمینی را به عرش رساندند از بانو مهجبینسادات واجدی، استاد اخلاق و قرآن، مادر مکرمه شهید محمد یزدانی مادری که هنوز پس از 30 سال انتظار فرزند مفقودالاثرش را میکشد سخن بگوید.
بانو مهجبینسادات واجدی، مادر شهید مفقودالاثر محمد یزدانی که خود در خانوادهای مذهبی تربیت شده و هر صبح با صوت قرآن پدر چشم گشوده است آنچنان مصمم، با صلابت و از سر ایمان و اخلاص صحبت میکند که تربیت قرآنی پدر در بند بند کلامش با آیات قرآن و احادیث میدرخشد.
این مادر کاشانی زمانیکه از حس باشکوه خود در اذان ظهر با بانگ «اشهد ان محمد رسول الله» و موقع تولد محمد تعریف میکند تو گویی از تولد آفتاب زندگیش سخن میگوید خورشیدی که در سایهسار تربیت قرآنی و ولایی وی درخشید و در دل آسمان ایثار و شهادت ، جهاد و مقاومت و اخلاص و ایمان طلوع کرد.
مادر یعنی هقهق گریهها و تکان خوردن شانههایش وقتی میگوید هر شب ساک لباس محمد را بر سر سجاده میآورم و بوی یوسفم را از کفش و پیراهنش استشمام میکنم و انتظارش را میکشم.
مادر یعنی بغض فروخفته انتظار سی سالهای که در کلامش میبارد و بر سیمایش سیلاب اشک جاری میکند، مادر یعنی بانویی که از خدا میخواهد بزرگترین مشکل را به او بدهد و مادر یعنی اسوهای که با اقتدا به مادرش فاطمه زهرا و زینب کبری میگوید باید بهترین هستی و داشته را در راه خدا انفاق کرد.
مادر یعنی بانویی که مثل محمد 16 سالهاش را با رضایت راهی جبهه میکند و دل از تمام آمال و آرزوهایش برای جوانش میگذرد، مادر یعنی بانویی که پیچک تعلق و وابستگی را از بند دل جگرگوشهاش بازمیکند تا از زمین فرشی به آسمان عرشی جوانه زد و در اعلی علیین و فِي «مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» عند ربهم یرزقون شود.
مادر یعنی بانویی که از حسرت دامادی و حجله عیش فرزندش میگذرد و حاصل عمرش را برای دفاع از وطن، ناموس و دین سپر گلوله میکند تا امروز من و تو در کمال امنیت و آرامش با مادرانمان جشن روز مادر را به بزم بنشینیم.
آیا غیر از محمد هم شهید در بستگان دارید؟
خواهر سردار شهید سید مصطفی واجدی و خاله شهیدان حمیدرضا حسنزاده و سید حسن سیدی هستم.
زمان تولد محمد کی و علت نامگذاری وی به این اسم چه بود؟
محمد در روز اول شهریو رماه سال 1349 ظهر پنجشنبه موقع اذان زمانیکه پدرم در حیاط خانه قدیمی و تاریخی کنار حوض آب به «اشهدان محمد رسول الله» رسید متولدشد.
محمد چه خصوصیات و ویژگیهایی داشت؟
محمد اهل نظم، قناعت و سادهپوشی بود حتی در دوران مدرسه همیشه یکدست لباس داشت که مرتب و تمیز میپوشید و با دوستانش ارتباط خوبی داشت.
خانواده پدر و مادرم و حتی خانواده همسرم خانوادهای مذهبی، مومن و متدین هستند یادمه که ما همیشه در خانه با صوت قرآن پدرم از خواب بیدار میشدیم که از نظر تربیتی همیشه در صدا کردن ما را با پیشوند آقا یا خانم علی آقا، فا طمه خانم، آقا محسن و غیره صدا میکرد.
احترام به والدین بویژه مادر ازخصوصیات بارز محمد بود بطوریکه همیشه قبل از اینکه عزم رفتن جایی را داشته باشم کفشهای مرا واکس میزد و جلوی پایم میگذاشت.
محمد به پدرش نیز احترام زیاد میگذاشت و بر اساس آیات قرآنی هیچ و قت صدایبش را صدای ما بلندتر نمیکرد.
از احترام محمد به خود و جایگاه مادر چه خاطرهای دارید؟
هیچ وقت یادم نمیاد مرا آزار دادهباشد، همیشه کریمانه با من صحبت میکرد یادمه در یکی از نامههایی که از جبهه فرستاد برایم نوشتهبود «مادرجان هر چه در کتابها دنبال کلمهای میگردم که عزت تورا دربرداشتهباشد و نشاندهد واژهای پیدا نمیکنم، تو را بعد از خدای بزرگ، پروردگارم دوست دارم و به پایت میافتم» که این سخنان محمد همان معنای آیه قرآنی «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا » است.
روحیه شهادت طلبی و متعهد به دفاع از سرزمین از دیگر خصوصیات محمدبود.
چه چیزی محمد را خشمگین میکرد؟
بیاحترامی به پدر و مادر ، ارتکاب ارتباط با نامحرم بسیار محمد را عصبانی و خشمگین میکرد یادم نمیرو د زمانی زنگ در خانه زدهشد خو اهرش پای آیفو ن رفت و گوشی را برداشت دوست محمد بود فقط گفت بله محمد هست در این هنگام بردارش آمد و کشیدهای بر صورتش زد که چرا تازمانیکه مرد در خانه است گوشی را برمیداری و میگذاری نامحرم صدایت را بشنود.
به بیت المال خیلی حساس بود بطوریکه زمانیکه پدرش(کارمند بانک مرکزی بود) از داخل بانک با کاغذ و قلم بانک برایش نامه نوشت به پدرش گفت چرا از جوهر بیت المال برای نامه شخصی استفاده کردی حق الناس را رعایت نکردی?
محمد چند ساله بود که به جبهه رفت؟
محمد 16 ساله بود و در رشته بهداشت دبیرستان شهید بهشتی کاشان درس میخواند که با آگاهانه و با رضایت ما به جبهه رفت.
از 16 تا 18 سالگی که در جبهه بود فقط سه دفعه به منزل آمد که یکبارش مجروح شدهبود که آمد.
محمد حتی در مرخصی بود که ناتمام گذاشت و به جبهه رفت چون بر اساس این حدیث که میفرماید«الدنیا سجن المومن» نمیتوانست در قفس تنگ دنیا زندگیکند.
محمد پیش من آمد و گفت مادر پیش دایی محسن رفتم استخاره کردم آیه 14 سوره رعد « لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ ...»آمده من به جبهه میروم.
پدرش ابراهیموار اسماعیلش را تاپای اتوبوس اعزام بدرقه کرد و محمد در زمان خداحافظی عکس، پلاک و ساک لباسش را به پدرش داد که برای من بیاورد و در حمله فاو بود که دوستانش همه آمدند محمد نیامد.
چگونه خدا شما را برای این تقدیر انتخاب کرد؟
یک روز پای رادیو سخنان چمران را گوش میکردم که بزرگترین مشکلات را از خدا خو استهبود منم همانجا از خدا همین دعا را خواستم که بعدش خبر مفقود شدن محمد را بهم دادن ابتدا خیلی برایم سخت بود و گفتم خدایا چرا با فراق فرزند و این مشکل مرا امتحان و مبتلا کردی اما بعد نماز امام زمان (عج) خواندم و متوسل به حضرت زینب(س) شدم تا در این مصیبت مرا کمک، یاری،تحمل و صبوری دهند معتقدم انسان باید بهترین داشته خود را در راه خدا انفاق کند محمد بهترین داشته من بود که مانند جدهام زهرا قبرش مفقود شد.