پورتال خبری کاشان : تاریخ غمبار شیعه سرشار از غربت اهل بیت پیامبر گرامی اسلام(ص) است.
![جواد دهقانی آرانی](../../My_Documents/Pic/News/A-Dehqanijevad.jpg)
قمر یازدهم آسمان امامت و ولایت؛ ...وجود پربرکت حضرت امام حسن عسکری(ع) همچون اجداد بزرگوارش برای مردم چون راهنمایی امین در مسیر هدایت بودند، اما افسوس که از وجود مبارک و پرفیض این امام همام نیز به دلایل متعدد بهره شایانی برده نشد.
او که با بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی، باشکوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن مجید بود. راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و بویژه برای اصحاب بزرگوارش - در ایام عمر کوتاه خود - روشن کرد.
امام حسن عسکری (ع) در سال 232هجری در مدینه چشم به جهان گشود. مادر والا گهرش سوسن یا سلیل، زنی لایق و صاحب فضیلت بود و در پرورش فرزند نهایت مراقبت را داشت تا حجت حق را آن چنان که شایسته است، پرورش دهد. این زن پرهیزکار در سفری که امام عسکری (ع) به سامرا داشت، همراه امام بود و در سامرا از دنیا رحلت کرد.
کنیه آن حضرت ابامحمد بود. دوران عمر 29ساله امام حسن عسکری (ع) به سه دوره تقسیم می گردد که دوره اول 13سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت، دوره دوم 10سال در سامرا پیش از امامت و دوره سوم حدود 6 سال امامت آن حضرت می باشد.
دوره امامت حضرت عسکری(ع) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در رو بود. خلفایی که به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلندپروازیهایی داشتند. امام حسن عسکری (ع) از 6 سال دوران امامتش، سه سال را در زندان گذرانید. زندانبان آن حضرت، صالح بن وصیف، دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود تا بتواند آن حضرت را آزار بیشتری دهد، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند، تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته، به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند. وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند، می گفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمی گوید.
عبیدا... خاقان، وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت، وقتی با حضرت عسکری(ع) ملاقات می کرد، به احترام آن حضرت برمی خاست و آن حضرت را بر مسند خود می نشانید. پیوسته می گفت: در سامره کسی را مانند آن حضرت ندیده ام، وی زاهدترین و داناترین مردم روزگار است. پسر عبیدا... خاقان می گفت: من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم می پرسیدم. مردم را نسبت به او متواضع می یافتم. می دیدم همه مردم به بزرگواریاش معترفند و دوستدار او می باشند. با آنکه امام حسن عسکری(ع) جز با خواص شیعیان خود معاشرت نمی کرد، دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات، آن حضرت را زندانی و از معاشرت ممنوع میکرد.
نحوه شهادت مسموم کردن و به شهادت رساندن ائمه معصومین(ع) همچون گذشته وجود داشت و در موارد متعددی خلفای اموی و عباسی این سیاست را به اجرا درآورده بودند، البته امامان شیعه(ع) نیز کوشیده بودند تا نقشه های شوم آنها را به شکلهای گوناگون برای مردم آشکار کنند تا چهره واقعی آنان برای آیندگان روشن شود.
امام حسن عسکری(ع) با دانش ویژه ای که داشت، پیشبینی کرد در آینده ای نه چندان دور زندگی دنیایی را ترک خواهد کرد و راهی پیشگاه خداوند خواهد شد. آن امام همام، شهادت خود را در آینده نزدیک به مادر بزرگوارش خبر داد. قلب مادر از این خبر هولناک به درد آمد و آثار غم و اندوه در او پدیدار گردید و گریست. امام(ع) مادرش را تسلی داد و گفت: مادر! امر خدا حتمی است، بی تابی مکن! در سال 260ق آن مصیبت اتفاق افتاد و همان گونه که آن حضرت خبر داده بود، در آن سال امام حسن عسکری(ع) به شهادت رسید. چند روز پیش از شهادت، آن حضرت را نزد طاغوت زمان «معتمد عباسی» بردند، در حالی که «معتمد» سخت ناراحت بود، چون میدید و میشنید که مردم همگی امام ابومحمد(ع) را تعظیم و احترام میکنند و او را در فضیلت بر همه علویان و عباسیان مقدم میدارند. از این جهت در پی قتل آن حضرت برآمد و زهر کشنده ای را به وی خوراند.
امام(ع) همین که آن زهر را خورد، تمام بدن شریفش مسموم شد و در بستر بیماری افتاد و به درد شدیدی دچار گردید. «معتمد» به پنج نفر از خواص و درباریانش از جمله به «نحریر» دستور داد که مواظب خانه امام(ع) باشند و تمام امور و جریانها را زیر نظر بگیرند، همچنین به پزشکان دستور داد که هر صبح و شام از حال امام(ع) باخبر باشند، همین که روز دوم فرا رسید، به «معتمد» خبر دادند که بیماری حضرت وخیم شده است. «معتمد» به پزشکان فرمان داد که حق ندارند از منزل امام بیرون روند و به دلیل اینکه حال امام حسن عسکری(ع) رو به وخامت نهاده بود، گفت: از کنار بستر او جدا نشوند. «معتمد»، «حسین بن ابی شوارب»، قاضی القضاه را به همراه 10 نفر به منزل امام فرستاد و به آنان دستور داد که شب و روز در آنجا باشند و جریانها را زیر نظر بگیرند و سپس شهادت دهند که امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.
با وجود این، به جز پزشکان مأمور خلیفه، 15 نفر دیگر از سوی «معتمد» خلیفه عباسی در خانه حضرت بودند. امام حسن عسکری(ع) در شب رحلت در یک اتاق، به دور از چشم مأموران حکومت نامه های بسیاری به نقاط مختلف شیعه نشین نوشت و آن را به وسیله پیکی ارسال نمود. حال امام بدتر شد، پزشکان از او ناامید شدند. در لحظات آخر زندگی، همواره زبانش به ذکر خدا مشغول بود و او را ستایش میکرد و لبهای مبارکش از تلاوت قرآن مجید باز نمی ایستاد. سرانجام امام(ع) رو به سمت قبله کرد و روح پاکش به پیشگاه خدا پرواز نمود.
این حادثه جانگداز، روز جمعه هشتم ربیع الاول سال 260ق پس از نماز صبح اتفاق افتاد. ارتحال نابهنگام آن امام بزرگوار ضایعه بزرگی بود که در آن روزگار بر مسلمانان وارد شد و آنان رهبر و پیشوای محبوب و مصلح بزرگ خود را از دست دادند؛ کسی که همواره غمخوار ضعیفان و یتیمان و مستمندان بود. خبر شهادت امام(ع) در سراسر شهر «سامرا» پیچید. این خبر همچون صاعقه ای هولناک بود که تمام مسلمانان را بسرعت به منزل امام(ع) رسانید. همگی مشغول گریه کردن و نوحه سرایی بودند.
مردم به احترام امام حسن عسکری(ع) بازارها را بستند و در شهر عزاداری کردند. گویی شهر «سامرا» به صحرای قیامت تبدیل شده بود. «عثمان بن سعید عمری» متصدی امر غسل، کفن و دفن حضرت شد.
این سخن با اعتقاد شیعه به اینکه امام(ع) را باید امام(ع) بعدی غسل دهد، کفن کند و نماز بخواند، منافاتی ندارد؛ چون اولاً: این امر مربوط به حالت عادی است، نه در شرایط سخت و مورد تقیه، ثانیاً: «عثمان بن سعید عمری» به نیابت از حضرت مهدی(عج) عهده دار این امر بود. و ثالثاً: ممکن است در همین شرایط به صورت مخفی حضرت مهدی(عج) به این امر مبادرت نموده بود، لیکن به جهت شرایط خفقان و تقیه به ظاهر «عثمان بن سعید عمری» تصدی این امر را برعهده گرفته باشد.
در هر حال، «عبیدا... بن خاقان» میگوید: وقتی پیکر مطهر جنازه امام عسکری(ع) آماده دفن شد، خلیفه برادر خود «ابوعیسی بن متوکل» را فرستاد تا بر پیکر آن حضرت نماز بگزارد. هنگامی که جنازه را برای نماز روی زمین گذاشتند، «ابو عیسی» نزدیک شد و صورت آن حضرت را باز کرد و آن را به علویان، عباسیان، قاضیان، نویسندگان و دیگر شاهدان نشان داد و گفت: این «ابو محمد عسکری» است که به مرگ طبیعی درگذشته است و فلان و فلان از قضات و پزشکان و خدمتگزاران خلیفه نیز شهادت میدهند! سپس روی جنازه را پوشاند و بر او نماز خواند و فرمان داد که جنازه را برای دفن ببرند.
این شیوه تجربه شده حکام عباسی در مورد امامان شیعه(ع) بود و مردم بویژه شیعیان نیز کم و بیش با این شیوه آشنایی داشتند. بنا به نقل «شیخ صدوق» پیش از اقامه این نماز، نمازی دیگر بر بدن آن حضرت در لحظاتی پیش در درون خانه اقامه شد. «عقید خادم» از منزل خارج شد و به «جعفر» که بر در خانه ایستاده بودو شیعیان به او تعزیت میگفتند، گفت: «سرورم برادرت را کفن کردند. پس بر او نماز بخوان».
ناگهان امام مهدی(عج) جلو آمد و گفت: عمو، عقب بایست. من سزاوارترم که بر پیکر پدرم نماز بخوانم. طبق نقل مشهور، امام عسکری(ع) در اول ماه ربیع الاول (260ق) با زهری که «معتمد» برای آن حضرت تدارک دیده بود، بیمار شد و در هشتم همان ماه رحلت نمود.
بنابراین، امامت امام مهدی(عج) از همین تاریخ آغاز شد و آن حضرت تا به امروز در پس پرده غیب قرار دارد. به امید روزی که آن حضرت ظهور و جهان را پر از عدل و قسط کند