رخسار قصه ما، قوم پرستی طالبان در اموری کاری و جذب نیروی کار از بستگان خود، نبود انگیزه برای شروع تجارت یا کار و شیعه بودن ما حساب ما را بطور کلی از افغانستان جدا کرده بود.
وی از سختی های راه اینگونه سخن می گوید: دو هفته در راه بودیم از نیمروز افغانستان مسیرمان آغاز شد چهار روز در نمیروز اقامت داشتیم یک شب در مرز پاکستان و افغانستان زیر چادر سپری کردیم، سه شبانه روز در ماشین راه پاکستان بودیم و یک روز در مرز پاکستان و ایران ماندیم و یک شبانه روز در کوه های مشکل پیاده روی کردیم.
وی ادامه می دهد: در این مدت با کمبود و غذا مواجه شدیم که خیلی ها در این راه نصف جان شدن و توان ادامه دادن نداشتند، بیابان های خشک و آفتاب سوزان توان راه رفتن را از ما گرفته بود اما چون برای مقصد و هدفی که داشتیم تحمل کردیم و ادامه دادیم.
خانم «ح د» از پیاده روی ۱۴ ساعته و طاغت فرسا در خیابان می گوید که با سختی های فراوان این راه را طی کرده است؛
ماشین تویوتا قاچاقبران 35 نفر را در یک ماشین جاسازی کرد، حس خفگی و مردن به من دست داد به قاچاقبر اعتراض کردم اما گفت باید مبلغ بیشتری بدهی تا جای مناسبی برایت تهیه کنم من نیز چون جانم در خطر بود گوشی تلفن همراهم را دادم و به یک ماشین دیگر منتقل شدم.
مهاجر قصه ما در پایان انتخاب کاشان برای سکونت را وجود فامیل های بی شمارش و محل درآمد مناسب قلمداد کرد و گفت: در بدو ورود به کاشان با مشکل محل سکونت مواجه بودیم یکی از افراد خیر اندیش خانواده ام را در منزل پدرش برای مدتی سکونت داده است و ما هم در قبال این کارش از پدرشان نگهداری می کنیم.
در صدد هستیم تا از راه قانونی کارت اقامت و شناسنامه خود را تهیه کنیم تا با مشکلی مواجه نشویم.
در آخر آرزو می کنم کشور افغانستان هرچه زودتر از شر دشمنان قسم خورده اش خلاص شود تا من و تمام جوانان اینکشور در کشور خودمان زندگی کنیم.