آن هنگام که عروس بهار زیباترین هدیه و معطرترین چشم روشنی زمین را از کاشانیها میگیرد لبخند آفتاب در دهان گل مینشیند و یک گلستان گل محمدی با عشق و خنده در کام صبح به روی آسمان بغل وا میکند.
به گزارش خبرنگار پایگاه پیام خبری کاشان، هر صبحگاه که گیسوی طلایی نور در محمل بهار بر رخ عروس دشت میریزد قمصر؛ پایتخت گل و گلاب ایران تاج سبزی منقش به نگینهای یاقوتی از گلهای سرخ محمدی را به ایرانیان چشم روشنی میدهد. میخواهم روشنایی میهمانی این بزم زیبای پر طراوت را برایتان از مروارید کلام بر لوح کاغذ بنشانم برای همین عزم جزم کردم تا پا در رکاب صبح به استقبال باغبان در گلستان روم.
میدانستم که زن و مرد این خطه طلایهدار سحرگاه هستند و آن هنگام که هنوز ماه جریان دارد و باد اذان را سر گلدسته سرو ندا میکند بعد از دو رکعت عشق و عبادت در جانماز چشمه با سجده بر مُهر نور رو به قبله گل سرخ سرمست و شکرگزار از تبلور همان وضو و سلام و صلوات بر آگاهی آب و قانون گیاه راهی گلستان میشوند.
من نیز باید با سفیری از این منطقه زیبا همراه شوم تا از راز گل سرخ بر سجاده دشت و تپش پنجرهها بگویم و پی قد قامت موج بر لب آب، باغ به باغ به روشنی باغچه سفر کنم.
از روز قبل با «محسن غفاری مقدم» موسس تنها موزه گلاب ایران قرار گذاشتم باد که اذانش را سر گلدسته سرو گفت پی «تكبیرة الاحرام» علف نمازم را خواندم و متبلور از ذرات نماز راهی پایتخت گل سرخ ایران شدم.
و چه زیبا بود این قرار سحرگاهی زیر اقاقیای نور جلوی مسجد جامع تاریخی قمصر منتسب به قرن دوم هجری با نسیم چنار بیش از 1500 ساله نزدیک موزه گلاب ایران در بخشی از خانه تاریخی ذاکریها بهعنوان دیرپاترین مرکز گلابگیری ایران.
به اتفاق این معلم مهربان و صمیمی و استاد میهمان نوازی و سخاوت از کوچههای مهر و دوستی پای دیوارههای کاهگلی که گیسوی سبز درختان بر روی آن با خیزش نسیم رقص میکرد هم قدم شدم. گام برداشتن در این کوچههای رویایی با چغالهبادامهای سبز بر روی آسفالت آن در قاب چشمانم حس لطیفی داشت.
عبور از چند کوچه باغ با صف آرایی درختان گردو و بادام و گوجه سبز، حرکت از سربالاییها با رشتهکوههایی که در افق دیدت قدرت نمایی میکرد، طبیعت زیبا و چشم نواز کوهستانی قمصر، جویهای آب روان، هوای مطبوع و آرامشبخش آن در بهار زیباترین بوم نقاشی طبیعی خدادادی را به تصویر کشیده است.
وصف این همه زیبایی در دایره واژگان نمیگنجد، اما وصف العیش نصف العیش
کم کم از چند کوچه که گذشتیم زن و مرد گلچین را دیدم که به طرف گلستانها میآمدند.
به گلستان رسیدیم باران بهاری صورت گلها را غرق شبنم کرده بود، آوازه خوانی بلبل و چکاوک تسبیح پرندگان، دلنشینترین سمفونی خلقت را برایت مینوازد و تو را محو و مسحور این همه زیبایی میکند و ناخودآگاه فتبارک الله احسن الخالقین را بر لبانت مترنم میکند. 
با آهنگ سلامِ فاطمه خانم و دختر جوانش از حیرت این همه نعمت بیکران به خود آمدم این مادر و دختر جوان و کمی آن سو تر مادر و پسری دیگر برای چیدن گل راهی گلستان شده بودند.
فاطمه خانم دو گوشه روسری چهار گوش گل گلی زیبا را بر کمر همت بست و دو گوشه دیگر آن را بر گردن عزت و سربلندی گره کرد و دست در گیسوی پر پیچ و تاب گل محمدی بُرد، خم شد و با دو انگشت ساقه گل را از بوته گرفت و در دستمالی که بسته بود میریخت ردیف به ردیف جلو میرفت نگاهم به روی خلیدن خار روی پوست دستش بود، اما لبخند میزد و خشنود از این بود که اگر با جان و دل رنج خار را میخرد دسترنج معطر باغش در دیگ صداقت بر روی آتش عشق علوی خواهد جوشید و گلاب نابش نه تنها شربت شیرین جان افزای هموطنان و مایه آرامش آنان خواهد شد که برتر و مهمتر از آن اشک ناب گلهایش مدال افتخار تغسیل کعبه و اماکن مقدسه بر سینه خواهد شد.
یک ساعتی غرق در این ملودی پر حس و حال، زیبا و آرامشبخشِ گلستان در کنار گلچینان بودم که تلالو طلوع خورشید وجودم را گرما بخشید و جانم را صیقل داد.
بیان آداب و رسوم زیبای آیین گلچینی در قمصر از زبان شیوا و بلیغ این فرهنگی فرهیخته قمصری و خاطرات زیبای دوران کودکی اش که ساعاتی قبل از مدرسه و شروع صبحگاه و زنگ کلاس به کمک خانواده به گلستان میآمده و قبل از تلمذ علم در کلاسِ زندگی درس تعاون، همکاری و معیشت را مشق میکرده است بسیار شنیدنی و آموزنده بود. 
تشریح اینکه حتی قمصریها از آن ابتدا که گل را از ارتفاعات قمصر به پایین آوردند و به احترام و تکریم گل محمدی آن را فقط در زمینی تازه و مختص این گل بدون اینکه هیچ محصول دیگری در کنارش کشت کنند پرورش میدادند یا کانالهای آبی که در تراز قناتهای بالادستی برای آبیاری گلستانها احداث کردند و آخرین این کانالها (جوی میرزا عبدالله) در 140 سال قبل توسط میرزا عبدالله حکیم قمصری، یکی از اطبا و متنفذین قمصر به مراکز پایین دستی و ورودی این شهر توسعه داده شده است و حتی هماهنگی و برنامهریزی چیدن گل از سوی باغبان و گلدار از ماهها قبل در زمستان برای فصل بهار همه و همه حکایت از یک فرهنگ غنی، اصیل و متفکرانه با پشتوانه ذکاوت علمی، سخاوت و مهربانی مردمان این سامان دارد.
حتی آداب و رسوم خاص آیین گلچینی از مراسم شیرچایی برای پذیرایی از میهمانان، آیین گل غلطان(به نوعی واکسینه شدن در برابر آلرژی) و یا آوازهخوانی گلچینان با اشعار توحیدی کیفی و زیبا یا در وصف عشقِ گل و بلبل و فراق که امروزه دیگر بیشتر آنها به فراموشی سپرده شده و تنها یک مورد آن یعنی آیین گل غلطان احیا شده است در واقع بیانگر مدیریتی حسابشده و توانمند زندگی بر پایه این محصول پربرکت است و به تو میگوید در پس آیین گلچینی و گلابگیری قمصر، فرهنگی غنی سرشار از هوش و ذکاوت و دانش مردمان این خطه است که شاید خیلی از هموطنان از آن بی اطلاع هستند و صرفا یک گلچینی و دیگ گلابگیری را در زمان 25 روزه دیدهاند. 
باور قمصری ها در آیین گل غلطان بر این بوده است که اگر کودک خود را قبل از یک سالگی در معرض گلهای محمدی قرار دهند در بزرگسالی دچار حساسیت نمیشود و حتی اگر تحقیق کنید میبینید در قمصر کسانی که به گردههای گل حساسیت داشته باشند کم هستند نه به این معنا که برای همه، این آیین را اجرا کرده باشند بلکه چون خانهها در مجاورت باغهای گل قرار داشت و گلابگیری در خانهها انجام میشد خود بهخود بوی گل و گلاب در سراسر قمصر میپیچد و مولکول معطر این گل وارد سیستم تنفسی آنها میشد، بدن پادتن ترشح میکرد و در برابر آن مصونیت ایجاد میشد.
قمصریها، گلچینی را یک آیین مقدس میدانند چون از قرنها قبل گلاب را برای شستشوی خانه خدا نزد شریف حسین، پادشاه عربستان قبل از آل سعود ارسال میکردند که معروفترین آنان حاج سید حسین و حاج سید علی اکبر حملهدار قمصری از اجداد استاد محمد معتمدی خواننده موسیقی اصیل سنتی بودند. و اما آیین گلابگیری قمصر به عنوان یکی از گرانسنگترین میراث فرهنگی ناملموس ایران است که سنتها و آداب آن در قرنهای متمادی و در طول نسلها ثبت و ضبط شده است.
توضیحات که به اینجا رسید دو ساعتی از حضور ما در گلستان میگذشت و زمان گلچینی تقریبا پایان یافته بود باید با گلچینان به موزه بر میگشتیم و آیین گلابگیری را به تماشا مینشستیم.
استاد غفاری در راه برگشت در خصوص قدمت گلابگیری در قمصر با اشاره به سخن دهخدا در سال 1337 هجری شمسی از 70 کارگاه گلابگیری با مصرف 500 کیلویی هر کارگاه، سفر میرزا علی اصغر خان حکمت به قمصر به عنوان نخستین رییس دانشگاه تهران و وزیر معارف رضا خان، تعریف سدیدالسلطنه نویسنده کتاب خلیج فارس در زمان مظفرالدین شاه از گل و گلاب قمصر، حتی بیان "ادوارد پولاک" پزشک ناصرالدین شاه از وسعت باغهای گل در قمصر قبل از اینها، معروفیت گلاب قمصر از زبان ناصرالدین شاه در سفرنامه عراق عجم یا شاردن فرانسوی در زمان صفویه که میگوید اوایل ژوئن (خرداد) بود و گلها هنوز نشکفته بودند دلایل محکمی بر قدمت دیرینه و کهن آیین گلابگیری در این منطقه دارد. 
وقتی به موزه رسیدیم اکرم خانم نیز با آن صورت معصوم، نجیب و مهربان یکی دیگر از گلچینان قمصری با گونی گل که بر دوش داشت از راه رسید تا گلهایش را وزن کند و برای تولید گلاب تحویل دهد چند نفر دیگر نیز گل آوردند گلها که همه وزن شد توسط رامین پسر جوانی که در موزه کار می کرد در دیگ مسی ریخته شد رامین آب را نیز به دیگ گل اضافه و مشعل گازی زیر آن را روشن کرد.
رامین با دقت و وسواس خاصی میزان گل و آب را به نسبت، مخلوط کرد و در دیگ را محکم بست و لولههای هدایت بخار دیگ گلاب را از روی دیگ تا اتصال به پارچه های بزرگی که در جوی آب سرد مقابل دیگ گل گذاشته شده بود وصل کرد.
فرآیند تولید گلاب سه تا چهار ساعت طول میکشید این مدت را با بازدید از اسباب و وسایل تاریخی گلابگیری در موزه و توضیحات خوب استاد غفاری برای یکی دو گردشگر گذراندم. محاسبه دقیق برای ساخت این وسایل نیز که نشات گرفته از هوش و ذکاوت و به نوعی میتوان گفت برخاسته از دانش تولید بومی، اقتصاد مقاومتی، روحیه جهادی و پشتیبانی از این همه فن و هنر و تخصصی بود گفتاری وصف ناپذیر دارد و مجالی جدا میخواهد. 
کمی با خود خلوت کردم و کناری نشستم با خود گفتم عمر کوتاه گل، رمز سبک زیستن انسان ها است به دیگ مسی روی آتش خیره شده بودم گلها از گلستان جدا شده بودند و اینجا در فراق باغ و بر روی آتش ذره ذره ذوب میشدند و اشک میریختند اشک گل، قطره قطره در جام بزرگ نگهداشته شده در آب سرد جوی میریخت؛ با خود گفتم "ای گل از گلستان جدا شدی، شکستی و اشک ریختی، اما قیمت گرفتی و در صدر معطرترین محصول دنیا نشستی و بر بالاترین و بهترین مکانها جا گرفتی. تو شدی اشک گل محمدی و مایه آرامش و روشنی چشم هر ایرانی و بهترین هدیه قمصرِ کاشان؛ پایتخت گل سرخ ایران تو شکستی و ذوب شدی و گریستی اما مثقال مثقال عطر و اسانست سفیر معطر پایتخت گل و گلاب ایران در سراسر کره زمین شد و کلان ترین اعتبار و قیمت را گرفت. 
غرق در این افکار و غبطه بودم که بانگ دلنشین الله اکبر ظهر از ماذنه مسجد جامع قمصر در چشمه جانم جاری شد و پنجره قلبم را با عطری از گل محمدی رو به عرش باز کرد و چنین بر لب سرود:
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم
پشت دانایی اردو بزنیم
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم
صبح ها وقتی خورشید در میاید متولد بشویم
هیجان ها را پرواز دهیم
روی ادرک؛ فضا؛ رنگ؛ صدا؛ پنجره؛ گل؛ نم بزنیم
آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم
نام را باز ستانیم از ابر
از چنار؛ از پشه؛ از تابستان
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم
کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم.
|