اشک از چشم شعر جاری شد
زخم داغی به سینه کاری شد
خبر از داغ جانگداز آمد
شهر کاشان به سوز و ساز آمد
کوچه ها را سیاهپوش کنید
در غم مرگ او خروش کنید
آن سرآپا همه کرامت رفت
آیت علم و دین «امامت» رفت
بود در مرتبت «عزیز الله»
دلش از راز معرفت آگاه
از تبار فقاهت و تقوا
از نژاد سیادت طاها
سبزپوش از سلاله ی یاسین
گلی از باغ لاله ی یاسین
قلمش پی نوشت آگاهی
قدمش در مسیر حق خواهی
پدری مهربان برای همه
خانه اش باغ دلگشای همه
درِ بیتش به روی مردم باز
دست مهرش همیشه بنده نواز
عمر او وقف کار مردم بود
روز و شب در کنار مردم بود
چه گره ها که با دعا وا کرد
زهد را عاشقانه معنا کرد
آنچه گفت و نوشت ، پر مفهوم
بود از قول چارده معصوم
عمر با برکتش که پایان یافت
رخصت وصل روی جانان یافت
چشم او در جمال ساقی ماند
رفت از او نام نیک باقی ماند
در غم مرد منبر و محراب
بیت بیت (کمیل) شد بیتاب
کمیل کاشانی ۱۴۰۰/۳/۵