اوضاع امسال به خودی خود، سخت و خاص بود. مُحرم خاص تر! – همه چی – دور بود اما نزدیک دیده می شد! ................... آسان بود، اما سخت گذشت !
خدایا...... !
اربعین
نزدیک است ، خیلی نزدیک. ......... دیدن و نرفتن. خواستن و نشدن. ....... همه درد
دارد.
اما سخن
آقا؛ حلاوت میشود بر غم گرمایِ وجود. نسیم خنکی می وزد، و راه سخت را آسان می کند.
بغضی که میرفت خفه کند راه باز می کند و درمان میشود، نه درد: « خواندن زیارت اربعین در خانه، با
حالِ خوب با توجه، همراه با ارادت به
آقا ،امام حسین(ع)، شِکوِه و درخواست کمک از امام..... » می شود؟!
آری می شود، باید بشود، عاشق که باشی.... می شود! عشق یعنی اطاعت، زمانی باید میرفتی، اما الان نه؛ چه پنهانی، چه آشکار! نباید
بروَی! نه تنها کربلا که هیچ کجا، هیچ زیارتی، و وقتی هیچ زیارتی نمی روی و خودت
را از هوا، ازنفس، از حَرَم محروم می کنی، چون از تو خواسته شده، چون به تو امر
شده، پس رفتن به مهمانی، سفر تفریحی، یا حتی روضه های شلوغِ هرساله دیگر معنی نمی
دهد. دیگر جای بحثی نمی ماند. اگر عاشق امام حسینی، اگر اهل ولایتی همین یک کلام و
یک اشاره باید برایت کافی باشد.
نباید بگذاری تلویزون و رادیو و رسانه، خودشان را خفه کنند و
از مُضراتِ بی جهت بیرون رفتن و از عوارض نزدن ماسک برایت بگوید.
نباید کاری کنی تا خبرنگاری جانش را به خطر بیندازد
و به دل خطر برود، به مراکز شلوغ، به بیمارستان ها یا حتی غسال خانه ها، تا برای
توگزارش بگیرد تا تو ببینی که رعایت نکردن چه برسر خودت و بقیه می آورد.
نباید راضی باشی پرستاری حتی نفسش از زیاد
بودن کار و کم بودن همکار بگیرد و آه بکشد، چه رسد به اینکه جانش را از دست بدهد، آن
هم پرستار و دکتری که ساعت های طولانی از عمرشان را با درس های سختِ پزشکی پر
کردند.
از تفریحاتِ خود گذشتند و درس خواندند
و شدند سرمایه کشورت و حال راحت به خاطر بی دقتی که تو به اطرافت داری دارند در
سکوت پرپر می شوند.
یا همان گونه نیروی های انتظامی یا
شاغلین مراکز مهم، معلمان و یا حتی رفتگران و پارک بانان شَهرَت. همان ها که اگر یک
روز تصمیم بگیرند کار نکنند بوی تعفن و گندِ کثافت، همه ی شَهرت را پُر می کند.
همه آنها جانشان را دوست دارند، خانواده
هایشان را هم، و حتما مثل تو از زندگی سیر نشده اند. آنها غرور و مردانگی را در
نزدنِ ماسک و رفتن به قهوه خانه و سفر شمال نمی بینند.
آنها قرار است زنده باشند و باز برای آینده
خود، خانواده و جامعه شان کار کنند، اگر تو چنین تصمیمی نداری مختاری.... می توانی
بروی خودت را از بالای یک بلندی به پائین پرت کنی! حال که می خواهی بدون رعایت
دستورالعمل های بهداشتی از خانه خارج شوی و باعث مرگ بقیه شوی، چه مهم است که تستِ
کُرونایَت مثبت باشد یا منفی!
در هر صورت تو نمی خواهی زنده بمانی،
اما داری مُخِلِ آسایش و رفاهِ زندگی بقیه عمل می کنی، خودکشی حرام است! پس نمی
خواهد خودت را از بلندی پرت کنی، اما می توانی لحظه ایی تامل کنی، فکر کن گرفتن
جانِ انسانهای دیگر و باعث مرگ بقیه شدن چه؟ آن گناهِ کبیره نیست؟ آن قتل محسوب نمی
شود؟!
از هم پاشیدن چندین زندگی دیگر چه؟ تو
قاتل روح و جسم بقیه هستی؛ اگر فقط ادعای خالی داری، به
نظر می آید قبل از اینکه مرتب سر هر مساله ایی غُر بزنیم که چرا مسئولین قبل از
آمدنِ یک وسیله جدیدِ اختراعی مثل گوشی، اینترنت و ... اول، فرهنگ آن را برای مردم
جا نمی اندازند و مرتب از پیشرفت کشورهای دیگر مثال بزنیم و یا حتی پا را فراتر
گذاشته و بگوئیم دین مانع پیشرفت، می شود در این یک مورد عادلانه قضاوت کرده و ببینیم
آیا دین از ما پیشی نگرفته و فرهنگ عمل به دستورات عالِمِ اجتماعی را در دستور
العمل های خود صَدر قرار نداده؟ آیا از یک مسلمان نخواسته مثل همیشه تابع امرِ ولایت
باشند، دل به دل ولیِ خود بدهند و این قدرخون به دل نکنند و استخوان لای زخم
نباشند!
ما که همیشه مرغِ همسایه را غاز می بینیم،
ما که همیشه چوب حراج بر داشته های خود میزنیم و نداشته های خود را در بوق و کرنا
می کنیم، ما که همیشه آماده ایم تا وقتی
حتی یک سوزن نیز به خود نزده، بقیه را متهم کنیم؛ بهتر نیست کمی فکر کنیم اشکال این
همه بَد بودنِ اوضاع کرونائیمان چیست؟
آیا درهمین یک مورد بیشترین تیغه ی تیز
اتهام خود خواهی، طرفِ خود ما قرار نمی گیرد؟ واقعا همه آنها که بیرونِ خانه هستند
کار واجب دارند؟ نان آور خانه هستند؟ چکِ پاس نشده دارند؟ بچه ها چی؟ مگر مدارس
تعطیل نشده که محافظِ جانشان باشیم، پس چرا الان بیرون از خانه ها هستند؟
چرا همیشه باید زور و جریمه و زندان بر
ما بِچَربَد تا فرهنگ بستن کمربند ایمنی را بیاموزیم وقتی میدانیم عامل نجات است؟!
مگر آموزش فرهنگ، با زور و اجبار می شود؟
اگر آگاهی درست باشد و یک دلِ عاشق، پای
کار که نام مسلمان واقعی را یدک بکشد و یا اگر مسلمان نیست، یک شهروند با وجدان
باشد می شود که بدون زور، نیمِ بیشتری از راه را با عده بیشتری از افراد جامعه
رفت.
زور و جریمه باشد برای آنانکه می
خواهند با تزویر زندگی کنند و هیچ صراطی را مستقیم نمی بینند.
* پاورقی: حسابِ بچه های کار جداست و اینکه
باید واقعا برای آنها کار ویژه ایی انجام داد. زود و ضربتی. کاری که باید سالها
قبل انجام می شد.