خواندن تاریخ برای ما ایرانیها از نان شب هم واجبتر است! تجربه عمومی نشان داده است گذر زمان وقایع را از یاد ما میبرد و به نرمی، جای خوبها و بدها عوض میشود؛ آنچنان که ممکن است حتی ریشه قیامها و انقلابهای خود را فراموش کنیم و به تلخی از پدران خود برائت بجوییم! همانند برخی چرخشها و پرخاشهای فکری که این روزها در تضاد با انقلاب اسلامی شاهدیم؛ برخی به روان رضاشاه کبیر درود میفرستند و برخی دیگر برای التیام امور ایران، دیکتاتوری کوبندهتر از رضا قلدر آرزو میکنند؛ وزرای دربار در مقام منجیان ایران جلوه میکنند و فرح پهلوی در مقام اندیشمندی فرهنگدوست، برای نسل جوان، روتوش شخصیت میشود! آنچنان که حتی مزایده لباس سفید ابریشم بافتش در حراجی آلمانی، به سوژه الهامبخش گروههای مجازی تبدیل میشود.
باور کنیم مردمان همه کشورها این استعداد نهفته را دارند که حوادث گذشته و حتی شکنجههای قدیمی را بهکلی فراموش کنند و با آلزایمری همگانی، جنایتکاران تاریخی را تطهیر کرده و به قبرشان تاج گل هدیه بدهند.
اگر بخواهیم برای خواندن تاریخ معاصر چند سرفصل جدی پیشنهاد کنیم قطعاً یکی از دردآلودترین آنها ماجرای شهریور شوم 1320 است؛ آنجا که شوروی و انگلستان از شمال و جنوب، ایران را اشغال کرده و ملت را به مذلت میکشانند؛ اما تاج و تخت پهلوی، حتی برای لحظهای تاب و توان ایستادگی نشان نمیدهد. بیغیرتی سیاسی تا آنجا پیش میرود که ارتش کشور ظرف چند ساعت از هم میپاشد، فرماندهان نظامی از پادگانها به تهران فرار میکنند و حتی دربار پادشاه در سعدآباد بدون پاسدار و محافظ رها میشود. اراده قدرتهای خارجی ناگهان تصمیم میگیرد مهره خود را در صفحه شطرنج ایران با دستنشاندهای دیگر جابجا کند؛ و در تمام این مدت هیچ ارادهای در داخل مرزها قدرتی برای عرض اندام نمییابد.
این همان ریشه تلخی است که روان ایرانیان را از سلطنت وابسته مکدر میکند و در سالهای بعد در قامت انقلاب عمومی، علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی میشوراند؛ و این خواسته یکی از پایههای بنیادین انقلاب اسلامی ایران را استوار میسازد: یعنی مطالبه عزت و استقلال ملی.
اما امروز به ضرب و زور بیبیسی انگلیسی و رسانههای آمریکایی و دخترخالهها و پسرخالههای داخلیشان، همین یک خواسته عمومی از اذهان جوانان محو میشود و در نقطه مقابل، رژیم پهلوی به یک حکومت مدرن و کارآمد تغییر چهره میدهد. اینجاست که تاریخدانی برای ما از نان شب هم واجبتر میشود.