زندگی مدرن، جسمی دارد و روحی؛ کالبد آن «مصرف» است و روح آن «جلوهگری»؛ زندگی در دوران اینترنت و سرعت و شهوت در یک معنا خلاصه میشود: نمایش! زندگی برای دیده شدن!
آدمها هرچه بیشتر مصرف کنند و هرچه بیشتر نمایش دهند، پس زندهترند، مرغوبترند، و بهظاهر خوشبختترند و سهم بیشتری از رضایت دارند؛
دنیای جدید دنیای غریبی است: برجهای بلند، چشمهای خمار، مژههای فرخورده، موهای چندرنگ، سفرههای رنگین، مدرکهای پولی، لباسهای برهنه، پیج های قلابی، خانههای شیک، جیبهای پر پول، عروسیهای مختلط، تدفینهای پر خبرنگار، موسیقیهای پر هوس، مسؤولیتهای نجومی، اختلاسهای هزارمیلیاردی؛ و اینهمه رقابت برای دیده شدن، انسان سربههوا را شریک جرم شیطان کرده است؛ او را از حقیقت زندگی محروم ساخته و به نمایش گریهای پوچ و خندهدار وادار کرده است.
دنیا، دنیای شعار است؛ دنیای کاغذ رنگی، دنیای بادکنکهای توخالی، دنیای تفریح و بازی، دنیای بیخیالی و خوشخیالی، دنیای دلقکبازیهای لحظهای؛ و در این میان کمتر کسی را پیدا میکنی که خود را برای اهداف مقدس زندگی مأمور بداند، کسی که برای چیزهای مهم بجنگد، مقاومت کند، تسلیم نشود و از هزینه دادن نترسد؛ مال و مقام و آبرو که سهل است حتی اگر لازم باشد از جانش هم عبور کند.
این روزهای نمایشی، سخت تحت تأثیر یک شهیدم؛ که تا پیش از آن نمیشناختم و به لطف یک ملاقات نویسندگانی بازماندگانش را دیدم و به حریم کبریاییاش راه یافتم؛ از او چیزهایی خواندم و شنیدم و بوییدم. گاهی شبها، تمام سلولهای ذهنم را در مینوردد و بر وجودم، سایهای از نور میاندازد؛ مردی که از نمایش بیزار بود، برای دیده شدن نمیکوشید و از هرچه رتبه و مقام و جلوهگری فرار میکرد؛ کسی که سالها برای تکلیف خود دوید و جنگید؛ او که در ماه شعبان به دنیا آمد و در ماه شعبان به ملاقات خدا رفت: شهید حاج شعبان نصیری.
اینان چون جرعههای گوارای حیاتاند که انسان خسته را از نمایشگریهای پوچ، نجات میدهند.
اگر اهل عاشق شدن هستید به این کتاب سری بزنید: رایم حافظ بگیر؛ مجموعه خاطرات سردار مدافع حرم شهید حاج شعبان نصیری؛ انتشارات شهید کاظمی