**تو متهمی و باید در
دادگاه عدل الهی به اتهاماتت رسیدگی شود !
*
من.......؟!
**
سکوت.................................
*جرمِم چیه؟!
**
خودت چه فکر میکنی؟
*نمی دونم والا! خُب چرا ای طوری نِگام می کنی؟ بِ خودِ خدا نمی
دونم چِ کـَردَم!.......باشِه ، باشِه.... تو فقط ای طوری نِگا ن ِکُ ، مَ می ترسَم. بَدجوری نِگا می کُنی.
بِذار یِ کَم فِکر کُنَم.....
**
سکوت...................................
*آها ! یادِم اومَ ؛ حتما او روزِ رو می گی که رفته بودیم بامِ کاشو. مِنُ و مَمِدّ و اصغِرِ رفتیم پفک
بِخِریم چندتا دخترم اومده بودن بِرا بَچا فامیلاشو بَسّسِنی بِخِرَن بِهِشون تیکّه انداختیم و
سرَبِ سِرشو گذاشتیم؟...... باور کن دفعه اوِلم بود.یعنی من دفعه اولِم بود. هَمَش
تقصیر کامران، رِفیق اصغِرِ بود. تازه از تِهرون اومِدَ، می خواسیم جِلوش کَم نیاریم.
خدا وکیلی خودِ این دخترا هم دوست دارن.اگِ نَ
ایجوری نمی اومدَن بیرو. دیدی چِ جور میان بیرون؟ اِنگار عروسیَه. والا
برادرزاده رِفیقِ من، با ایکه کوچیکَ، دوست دختر دارَ! میری تو صِفِوییه و سِرا میدو
یه دور بِزَنی اِنگار رفتی سالن مُد! پِسِر و دختر همه یَ شَکل شُدَن! همه دخترا
لبا رو کُلفت کردن! همه پِسَرا زیر ابرو برداشتن. مَ خودم شَرمِم میاد بِخدا. میدونَم
همه اینا گُناه دارَ . عُقوبت دارَ. خدا قهرِش می گیرَ. دیگه حیا و عِفاف نِموندَ.
امر به معروفم که بُکُنی مسخِرَه ات می کنن.
**
سکوت............................................
*چِ تَ تو؟ مَ کِ دِگِ اعتراف کردم.
بِخدا مِنَم خوشِم نمیاد از ای کارا، از ای چِشم و هم چِشمی آ، از ای خونه ساختنای
شیک و پیک و گِرون و ماشینای مدل بالا. آخه یه ذره خیابونُ چِ ماشینایی توش میندازن
اندازه گورِخر!..... اما چِ میشه کرد؟ دِگه زِمونه ایجور شُدَ. همه میخوان خونه و
زندگی و ماشین و خودشون و نشو بِدَن!!! بیا
یه چیزی دِرِ گوشِت بِگَم ، یه وقت خدا
نِشنِوَ ! زِشتَه آخه!!!!!! بعضی آ حتی میخوان ناموسِشونم نِشونِ بقیه بِدَن !
والا !.... وقتی میبینَه زِنِش ایجور خودش دُرُس می کُنَ میاد بیرو، با افتخار دستِشُ
می گیرَ و میرَ فین ، دور دور. یعنی چی؟ یعنی
هِمین دیگه.غیرت بی غیرت.... بیخیال. حرف زیادَ.تُرو خدا بِذار بِرَم. اصلا برا چی چی
مِنو این جا نِگر داشتی؟ این جا دِگه
کجاست؟
**
گفتم که این جا دادگاه عدل الهی !
*یعنی چی؟ یعنی راستی راستی......!
**
بله ، یعنی تو مُردی ، این جا هم بخشی از برزخ است. و ما الان می خواهیم به
بزرگترین گناه تو رسیدگی کنیم.
*مَ می ترسم. یا حضرت عزرائیل یا میکائیل
یا اسرافیل یا هرچی که هستی. مَ می تَرسم بِخدا. مَ..... ..... م َ اصلا سِنی
نِدارم که به گناه بزرگ رسیده باشه.
**
گناه که پیر و جوان ندارد .
*خُب بِرید از هر کسی می خوایید بِپُرسید.
من نه مِثل رِفیقام اهل دختربازی و رِفیق بازی بودم. نه اهل مشروب و الکل. بِخدا
مثل بَچِه آدم می رفتم سر کار و می اومدم خونه. نِمازِمَم سِر وقت می خوندم. حالا
روزامُ یکی در میون می گرفتم. اونم باور کن می خواستم از امسال همه روزامُ مِثلِ
بَچه آدم بِگیرم. خَلاف سنگینم ای بود که با بچه آ قلیون وَر میداشتیم و می رفتیم خُمه دُره. گاهی
وَقتام می رفتیم قمصر و نیاسر. هرچی به ای
مَمدِ می گفتم یه پنج شنبه بریم زیارت آرونی ، آقا علی عباسی ، مشهد قالی
، جائی،
قبول نِمی کردن.
**
انجام آن کارها به نیت و قلبت بستگی داشت. تو همان پنج شنبه شبی که خیلی
دلت می خواست با دوستانت به تفریح بروی اما چون مادرت مریض و تنها بود و از تو
درخواست کرد که نروی و تو بدون اینکه عصبانی شوی و یا منت بگذاری و اعتراض کنی ،
نرفتی بیشتر خلاف ها و اشتباهات کوچکت را پاک کردی.
*پس دیگه چی چی می گی؟ دِگِ چِ تَ.
بِذار بِرَم. مَ دارم کم کم سنگوپ می کنم ها.خونَم خواد افتاد گردن شماها....
**
سکوت.......................................
*حداقل بُگُو جُرمَم چی چیه؟
**
سکوت........................................
*جرمَم؟
**
قتل !!!!!!!!!!!!!!
*چی؟!
**
قتل .
*من. ؟.......... قاتل؟ ....... شوخی می
کنی !................. کی ؟................ کجا؟ .................. کِی؟
من کِی کِسی رو کشتم که خودِم خِبَر نِدارَم؟
**
دادنزن ! گریه هم نکن ! این جا جای گریه و زاری نیست. جای داد زدن نیست. جای
فکر کردن هم نیست. که اگر الان زنده بودم این کا ر را می کردم. اگر می توانستم آن
کا ر را انجام میدادم. باید بدانی دیگر مهلت نداری.
*آخه
من کی مرتکب قتل شدم ؟
**
مگر نگفتند کرونا آمده؟
*کرونا !................... آها کرونا
. چرا . خب چِ ربطی دارِه؟!
**مگر خبر نداشتی که کرونا به شهرتان
رسیده و خیلی سریع در حال گرفتن قربانی
است؟
*چرا خبر داشتم. این روزها تو ایران که
هیچی، همه تو کل جهان خبر دارن که کرونا آمده.
**
وهمه هم میدانند که باید در خانه بمانند
تا این مساله حل شود. درسته؟
*درسته !
**
تو هم میدانستی؟
*آره، مادرِم مرتب می گفت تا کار واجبی
نِداری بیرون نِرو. گفت بابات بِرا یه هفته نون و میوه و همه چی خَریده تا تو خونه
بِمونیم و بیرو نِریم. طِفلَک بابام کِ مَسجِدِش
تَرک نمیشد دیگه مَسجِدَم نِرَفت. مامانَمُ و خالَم کِ اگه یه رو هم دیگِ
رو نمی دیدن دلتنگ میشُدَن، خونه نِشین شدن.
**
پس تو چرا از خانه بیرون رفتی؟
*من .... منم به خدا 4 روز تو خونه
نشستم.صاحِب کارَم مغازِه رو بست. گفت فعلا تعطیلیم تا همه خوب بِشَن. حقوقِتونم
تا بتونم می دَم. خدا بزرگَ. گفت؛ پسرش دکترَ. داره میبینه که چِقدر داره اذیت میشه.گفت،
دوروزه خونه نیومده.منم رفتم خونه دیگه. چار روز تو گوشی بودم یا پا تِلویزون.خب
حوصله ام سر رفت. خبر دادن چند نفر مُردن.گفتم بیام بیرون هم یه دور بزنم هم ببیتم
راسَه؟ دروغَه؟ چِ خِبِرَه؟
**
می توانستی تلفنی بپرسی که راست است یا دروغ؟ تو یکی از آنهایی که فوت شده
بودن را می شناختی. همان همسایه تان که در بانک کار می کرد. این که دروغ نبود. مگر
صدای گریه بچه هایشان را نشنیدی؟ ندیدی برایش مراسم نگرفتند؟ مگر ندیدی پدرت برایش
نماز شب اول قبر خواند؟ مگر نشنیدی مادرت برایش گریه کرد و گفت خدا به خانواده اش
صبر دهد؟
*چرا.............. چرا الان که می گی
میبینم خیلی بد کردم از خونه اومدم بیرون. حوصله ام سر رفته بود.باید تو خونه می
موندَم ُ وبه کارهای عقب افتاده ام میرسیدم. باید مثل پدَر مادِرِم صبر می کردم.
**
پس چرا رفتی بیرون؟
*بخدا همه اش تقصیر ای اصغِرِ بود.گفت
کامرانِ می گِه؛ همه اش الکیه.پاشید بیایید
بیرو، بریم بیرون یه دور بزنیم و قِلیون بِکِشیم و زود برگردیم خونه.
**
و تو هم رفتی و نفهمیدید که با این کارتان چه فجایعی را رقم خواهید زد؟!
*ما ؟! ...................
**
بله ، شما.
محمد و اصغر که رفتن سوپری. کامران رفت وسایل قلیون و شراب را تهیه کرد.تو
هم رفتی بانک کمی پول بگیری.
*درسته ! ...................
**
همه از قلیون مشترک استفاده کردید و اگر کسی این کار را نمی کرد یعنی ترسو
بود و دست تقدیر با تو بود که تو نفر اول بودی.آن هم به خاطر دعاهای مادرت بود.
کامران بدون اینکه خودش بداند آلوده بود
بقیه را هم آلوده کرد. تو گلوت درد می کرد و از پفکی که همه دست داخلش
کردند نخوردی. کامران به خاطر استفاده از الکل مرد.
*کامران مرد؟ واقعا؟
**
مرد و الان هم به دلیل استفاده از شراب و هم تشویق دیگران به کار خلاف و هم
مثل تو قتل در حال باز خواست است.
*من چه قتلی انجام دادم؟ چرا می گی
قاتل؟ کامران چِ کِسی و کشته؟
**
کامران قتل نفس انجام داد.با خوردن شراب خودش را کشت. باعث مریض شدن محمد و
اصغر شد. خوشبختانه آنها مستقیم رفتند بیمارستان،اگر به خانه هایشان رفته بودن
هرکدام چندین نفر دیگر را نیز مریض می کردن و این وسط حتما خواهر محمد هم مریض میشد
و چه بسا می مرد و تو دیگر نمی توانستی از
او خواستگاری کنی.
*چی؟ الان مریم حالش خوبه؟ مریض که
نشده؟
**
نه در حال حاضر که حالش خوبه تا دوباره چه کسانی مثل تو که دوستش دارند و
محمد که برادرش هست بخواهند باعث مرگش شوند.
*خدای من!
**
محمد و اصغر در بیمارستان هستند.همان بیمارستانی که پسر صاحب کارت درآن جا
کار می کند و الان چند شب است که نخوابیده و معلوم نیست تا کی دوام بیاورد و
تو....
*من............
**
یادته وقتی داشتید از هم جدا شدید
کامران با همه دست داد چون اعتقادی به این چیزها نداشت. همه آن قدر شاد بودید
که فراموش کردید نباید دست بدهید.تو با همان دست آلوده آمدی خانه و بی توجه به حرفهای مادرت با همان دستهای
آلوده رفتی خوابیدی روی تخت و مادرت چون نگرانت بود بعد از چند ساعت نگرانی از اینکه
کجا بودی و الان در چه حالی هستی با کلی ترس که
اگرالان بیدارت کند ممکن است عصبانی شوی!آمد تا تو را بیدار کند. تو را
نوازش کرد،دستانت را بلند کرد و بوسید. صورتت را نوازش کرد و از تو خواهش کرد تا
بروی حمام و خودش مجبور شد کل لباسها و روتختی ات را بشوید و اتاقت را ضد عفونی
کند.................
*صبر کن.....صبر کن ببینم؛ یعنی میگی
الان مادر من.... مادر........ مادر من .......... نه،امکان نداره.یعنی من باعث
مرگ مادرم شدم.مادر عزیزم.مادر عزیزترینم.
** متاسفم!
*پس چرا معطلی؟چرا تمومش نمی کنید؟ مگه مَ قاتل نیستم؟بیایید من
رو بکشید و خلاص.
آخ مادرم................ وای مادرم .....................
**
گفتم این جا، جای داد زدن نیست. جای گریه نیست . جای جبران نیست.
*من با همین دست هام مادرم رو کشتم. من
با همین دستام باعث مرگ مادرم شدم.خدایا چی کار کنم؟ خدایا؟...........
*چی شد؟ چرا فضا عوض شد؟
**
مادرت توی بیمارستان بستری بود. قرار بود به زودی به ما ملحق شود. گویا خدا
به خاطر التماسهای تو و دعاهای پدرت رحم کرده و اجازه برگشت داده.امیدوارم از این
فرصتی که خدا بهتون داده به بهترین وجه استفاده کنید.
*کجا رفتی؟چی شد؟چرا یِهو فضا تغییر کرد؟! این جا
کجاست؟.............. خدایا این منم که ! روی نیمکتِ بیمارستان خوابِم بُردَ ! یعنی
مَ خواب بودم؟ داشتم خواب میدیدم. ....... خانم پرستار یه لحظه صبر کُ ؛ یه دِققِه
صبر کن... الان چی شُدَ؟ کُجا دارید می دوئید؟
_ آقا مادِردو به هوش اومِدَ. ایشاالله
حالِشو بهتَرَم میشَ. خدا رو شکر یکی دیگه از بیمارای کرونایی هم از خطر دور شد.
*خدایا شکرِت . شکر....