صفحه اصلی | درباره ما | ارتباط با ما | تبـلیـغات

 
 

 
    

رهبر معظم انقلاب اسلامی سال 1403 را سال «جهش تولید با مشارکت مردم» نامگذاری کرد

 
 

 تصویر منتخب 

 




 

 پیوندها 

 

  شهرداري هاي اقليم بزرگ کاشان

  دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي کاشان

  روستاهاي منطقه کاشان

  صفحات ورزشي كاشان

  صفحات اخبار اقليم بزرگ كاشان

  مراکز ، دفاتر و کانونهاي غيردولتي کاشان

  پایگاههای اطلاع رسانی

  جستجوگرها

  خبرگزاری های داخلی

  دوستان پورتال خبري کاشان

  مراکز ، دفاتر و ادارات دولتی کاشان

 
  مشروح خبر    

شنبه 6 مهر 1398 - 57 : 22

نویسنده : محمد ملک آبادی

کد خبر : 22985

2687 بازدید


  مصاحبه محسن بایعی با رزمنده ای که ترکش های زیادی را در بدن خود به یادگار دارد؛
حضور در جبهه از ۱۴ سالگی / ما از شهادت نمی‌هراسیم، برای ناموسمان جنگیدیم

در آستانه هفته دفاع مقدس یاد رزمندگانی می افتیم که عاشقانه به ندای « هل من ناصر ینصرنی » رهبرشان لبیک گفتند.


 
به گزارش خبرنگار پورتال خبری کاشان،  تاریخ هشت ساله دفاع مقدس سمبلی از ایثار شهادت و مقاومت رزمندگانی است که قله‌های بلند حماسه را در راه دفاع از کیان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی در نوردیده اند، ‌آنانی که با اهدای خون و جانشان سطر سطر تاریخ این مرز و بوم را قلم زده اند

گفت و گو با رزمنده ای که اعتقاد دارد: همان آدم قدیم هستم بدون کوچکترین نقطه ضعفی، روز به روز بر ارادتم به انقلاب و ولایت فقیه افزوده شده ولی کاسته نشده است.

در آستانه هفته دفاع مقدس یاد رزمندگانی می افتیم که عاشقانه به ندای « هل من ناصر ینصرنی » رهبرشان لبیک گفتند.

در این میان قرار مصاحبه را با رزمنده ای گذاشتیم که سادگی درکلام، لبان همیشه خندان، سیاهی صورتش بخاطر ترکش ها و موج انفجار و بی ریایی در رفتارش موج میزند. رزمنده ای که با کوله باری از خاطره از جنگ به دفتر پورتال خبری آمد .

رزمنده ای که چندين ترکش را به یادگار ازجنگ در بدن خود نگه داشته است و روزانه خاطرات جنگ ودفاع مقدس را ورق می زند.

مرتضی صباحی فرزند صدرالله متولد 1346کاشان تحصیلات ۴ قدیم از خانواده ای 7 نفره در خیابان نطنز به دنیا آمد.وی کار خود را در کنار پدرش آغاز و  در ادامه  در مهمان سرای شربتی واقع در سرای میدان  مشغول به کار شد 

 از این رزمنده پرسیدم در سالهای انقلاب چه می کردید؟
من در دوران قبل از انقلاب نوجوانی را سپری می کردم. شب ها به اتفاق پدر و برادرانم به مسجد روستا می رفتیم و در جلسات مذهبی شرکت می کردیم. عشق به ائمه اطهار بخصوص خانم فاطمه زهرا و بی بی زینب از همان کودکی در وجودم شکل گرفت. خوب خاطرم هست در شب های محرم چقدر برای غریبی  خانم بی بی زینب «س»، در خلوت گریه می کردم. آن زمان از بازی که سرنوشت برایم رقم زده خبر نداشتم  و نمی دانستم قرار است روزگار مرا در جبهه های جنگ قرار دهد

از این رزمنده پرسیدم چه زمانی به فکر جبهه رفتن افتادی ؟
وی میگوید : در همان زمانی که دیگر به فکر ترک تحصیل به دلیل مشکلاتی که در مدارس و آزار و اذیت هایی که مدیران قدیم به بچه ها میکردند بودم صدام به ایران حمله کرد من در ان زمان وارد پایگاه 2 مسجد صاحب الزمان شدم از همان پایگاه برای آموزش های نظامی اعزام به جبهه، مارا به مدرسه امام واقع در میدان 15 خرداد انتقال دادند و بعد از یک ماه آموزش به پایگاه شعبه قمصر نقل مکان کردیم. در اموزشگاه قمصر زیر نظر استادانی چون حاج علی شیرین کار شهید حجازی و حسین معمار آموزش دیدم.

از این رزمنده پرسیدم چه زمانی وارد جبهه شدید؟
او میگوید: در سال 1361 وارد جبهه شدم ، 6 سال در جبهه ها حضور داشتم و در منطقه‌های سر پل ذهاب دشت ذهاب و تپه های الله اکبر بالای شهر سر پل ذهاب به عنوان دژبان در برابر دشمنان اسلام میجنگیدم   و در سال 1361 در عملیات محرم، والفجر مقدماتی، والفجر 1، 4، 8 کربلای 4، 5، 10 در خط مقدم با افتخار حضور داشتم و در آن مناطق بالای پنجاه مرتبه مجروح شدم . این مجروحیت ها برای من مثل عسل میماند با این ترکش های باقی مانده در بدنم عشق میکنم و خدارو شکر میکنم که در این راه خدایی و انقلابی قرار گرفتم

از وی پرسیدم برخورد خانواده ات با جبهه رفتنت چه بود؟
او می‌گوید: بارها از پدر و مادرم اذن رفتن به جبهه را خواستم اما جواب منفی شنیده‌م البته‌‎ ‌‏پدرم می گفت من کاری ندارم می روی برو و نمی روی هم نرو، من به پدر و مادر گفتم  زبان و مالی ندارم که در راه انقلاب به کار بگیرم در نتیجه یک جان پر ارزش دارم که میخواهم در راه دین. وطن. اسلام. امام و ناموسم بدهم . وقتی این حرف هارا زدم پدر و مادرم کم کم آرام شدند و قبول کردند که من به جبهه بروم 
 ‌‏
وی ادامه می‌دهد: من تا چند ماه اول برای اعزام مجادله داشتیم. خانواده در ابتدا ناراحت بودند. ولی پس از گذشت مدتی متوجه شدند که کار از دست‌شان خارج شده است. به مرور زمان رضایتمندی‌شان بیشتر شد، تا آنجا که پدرم برای بدرقه به سپاه می‌آمد.

 از وی پرسیدم قدری از حال و هوای آن دوران، همرزمان و دوستان قدیم برایمان بگو؟
 وقتي چهره همرزمان دوران خود را مي بينم، ناخود آگاه تمام خاطرات آن زمان برايم تداعي مي گردد. آن فضا و فرهنگ در طول تاریخ نخواهد برگشت. آن صفا و صمیمیت تکرار ناشدنی است. روزی نیست که بیاید و من غصه نخورم که چرا ماندم و چرا توفیق رفتن با شهدا را پیدا نکردم. آن دوران لبریز از انسانیت و خدا بود.


 صباحی ادامه می‌دهد: نگاهی به زندگی رزمندگان هشت سال دفاع مقدس این واقعیت را نشان می‌دهد که بی شک اخلاص و توکل شاخصه اصلی مجاهدان در جنگ تحمیلی بوده است، ‌جنگی که استکبار جهانی با ترفند های متنوع قصد داشت در سخت ترین شرایط کشور سخت ترین ضربه ها را به کشورم ایران وارد کند که به لطف خدا و به نظرم امداد های غیبی پیروز این جنگ شدیم.

از این رزمنده پرسیدم خاطره ای از جبهه برایمان تعریف کن
او میگوید: در عملیات کربلای 4 که شکست خوردیم تنها هدف ما انتقام از خون شهیدان بود و قرار بود اصلا اسیر نشویم عملیات رخ به رخ بود و جنگ تمام عیاری بود این جا (شلمچه) حکم رینگ بکس و تسویه حساب قاطع با دشمنان دین و اسلام بود.
وقتی به کانال ماهی رسیدیم صبح همان روز دستور رسید که به خط مقدم و به جلو بروید نزدیک به 700 نفر بودیم که در کنار نخل های خرما سنگر زدیم در ان منطقه یک مقر از عراقی ها هم وجود داشت اما هیچکدام از فرماندهان و ما سربازان خبر نداشتیم. هواپیماها و هلکوپترهای عراقی برای تامین امنیت ان منطقه با ارتفاع بسیار کم پرواز می‌کردند. در انجا من با تیربار و قناسه به طرف ان هواپیماها شلیک میکردم و مشخص بود تیرها به ان ها اثابت میکند چون دود سفیدی از بدنه هواپیما بیرون می امد . فردای انروز که عراقی‌ها سنگر مخفی من را تشخیص داده بودند به طور مستقیم با اسلحه سی‌می‌نوف به طرف سنگر شلیک کردند من چون متوجه شده بودم که قرار است شلیک کنند سریعا خودم را به سنگر زریزمینی پرتاب کردم، همه سلاح ها  از بین رفت و موج انفجار هم من را گرفت.

وی ادامه می دهد: مجدا تیربار گیرینوف پیدا کردم خودم را برای شلیک های بعدی اماده کردم . دوباره هواپیماهای عراقی وارد نخلستان شدند و من هم شروع به شلیک کردن کردم .  بعد از 2 ساعت 9 عدد هوابیما برای تامین مقر عراقی ها وارد منطقه شدند و یک عدد بمب خوشه ای روی سر ما آزاد کرد دقیقا خاطرم هست 500 در 500 متر را آتش زد و چون سنگرها با الوار و زریرزمین چیده شده بود خوشبختانه هیچ اسیبی به ما وارد نشد اما بیرون از سنگرها چندین تن از همرزمانم به شهادت رسیدند .

امداد غیبی ما را از قیچی شدن توسط دشمن نجات داد
وی میگوید:  به شب رسیدیم از خستگی زیاد  زمین برای ما گهواره شده بود بیست روزی بود نخوابیده بودم حسرت به دلم مانده بود تا کنار خانواده و در دشک خودم استراحت کنم دلتنگ خانه و محل شده بودم در حالت چرت بودم ناخوداگاه هوس سیگار کردم . دود و غبار سنگین صبح گاهی در هوا موج میزد امدم بیرون که یک خودرو نفر در فاصله 50 متری ما بود. جواد موسوی دوستم را صدا کردم و گفتم بیا برویم در انجا یک ماشین مدل بالا هست امکان دارد بتوانیم ماشین را بیاوریم وقتی به ماشین رسیدم داخل ماشین 9 عدد ساک عراقی با کلیه تجهیزات بود میخواستیم ماشین را بیاوریم اما نمیتوانستیم روشن کنیم 2 عدد کلاش و کیف های عراقی ها را تخلیه کردیم که ناخوداگاه عراقی ها صدای مارا شنیدند و به سمت ماشین شلیک کردند و چندین گلوله به ماشین اثابت کرد در لحظه فرار یک کانال دیدم که عراقی ها از انجا به ما شلیک میکردند من هم با همان اسلحه کلاش به خودشان شلیک کردم تا بتوانیم فرار کنیم گلوله های انها به خواست خدا به کوله پشتی ها اثابت میکرد .

وی میکوید : به نظرم خواستن سیگار یکی از امداد های غیبی بود که ما متوجه مقر و  حظور گسترده عراقی در زیر زمین بشویم . خودمان را به خاکریز رساندیم و کیف هار را داخل سنگر گذاشتیم و فقط به فکر این بودیم که چطور این عراقی ها در فاصله 50 متری ما هستند .

با صدای بلند و نعره زنان میگفتم " عراقی عراقی عراقی" صدای ما به فرماندهی زیر پل رسید . شهید احمد کاظمی یکی از فرماندهان ما امد و غصه را برایش تعریف کردیم حاج احمد وقتی متوجه حظور ما در منطقه عراقی ها شده بود با صدای بلند و فریاد زنان گفت مقاومت تا نیرو بیاورم . 

 نزدیک های طلوع افتاب بود که پشت یکی از سنگرهای نگهبانی عراقی ها، یک عراقی با کیف چرم زرد رنگ علامت میداد و خودش را میخواست تسلیم کند با صدای بلند گفتیم تعال تعال یعنی بیا جلو . عراقی امد و به سرعت اورا به زیر پل بردیم حاج احمد آمد بیرون و وقتی این عراقی دید دیگر مطمین شدیم که در زیر زمین مقر عراقی ها است.

وی ادامه می‌دهد: جنگ و تیراندازی بالا گرفت و ما نیروهای کمی نسبت به عراقی ها داشتیم . بعد از چند دقیقه شهید حسین خرازی خودش را روی خاکریز ها انداخت و فریاد میزد " نیان جلو نیان جلو... اگه بیان ایران شکست میخوره" عراقی ها برای قیچی کردن بچه ها ما در انجا مقر زده بودند این مقر در زمان شاه، صدام ملعون برای کمین از پشت و برای حمله به نیروهای ایرانی ساخته بود. عراقی ها برای اینکه بچه های اطلاعات را گمراه کنند در انجا خاکریز دیده بان آنتنی زده بودند تا متوجه مقر عراقی ها در زیر زمین نشوند.

این رزمنده ادامه میدهد: تا شب مقاومت کردیم ۱۵ شهید از بچه های کاشان دادیم  افشا شدن مقر عراقی ها توسط من و بچه های کاشان رخ داد وگرنه معلوم نبود چه بلایی سر ما می امد .

وی ادامه میدهد: ساعت 12 شب یک گردان از بچه های همدان امدند و با برنامه ریزی به مقر حمله کردند من هم از شدت خستگی زیاد و بی خوابی با حسین اصغری و جواد موسوی به سنگر امدیم تا از همان کیف هایی که به عنوان غنیمت برداشته بودیم سیگار بکشیم. 
به لطف خدا و امدادهای غیبی این مقر  به دست نیروهای شهید حسین خرازی و شهید احمد کاظمی، فتح کردیم .

وی می‌گوید: صبح که وارد مقر شدیم چندین جنازه از زنان عراقی در بین کشته ها دیدیم که در انجا فعالیت میکردند بعد از ان به جمع کردن قنیمت های جنگی پرداختیم . در همین حالو هوا بودیم که یک ماشین حلیم به خط امد من جلویش را گرفتم یک کاسه حلیم برای شهید کاظمی  کمی انطرف بود بردم که متوجه شدم  بین خودشان بحث میکردند که چرا ما زوتر متوجه حضور عراقی نشدیم چرا ما ضعیف عمل کردیم و ... من به دلیل ترکش هایی که زیاد و ریزی که در بدنم بود برای درمان از خط خارج و به بیمارستان رفتم.

از او پرسیدم اگر دوباره جنگ بشود حاضری فرزندانت در جبهه شرکت کنند ؟
وی میگوید: من و خانواده ام پیرور خط ولایت فقیه و حضرت ایت الله خامنه ای هستیم ما همان ادمهای قدیم هستیم بدون کوچکترین نقطه ضعفی روز به روز ارادتم به ولایت و انقلاب افزوده شده اما کاسته نشده است و حتما همین طور است که پسرم هم مثل خودم برای دفاع از وطن و ناموسش در جبهه های حق علیه باطل شرکت میکند

از این رزمنده پرسیدم نقش امام راحل در جبهه ها چگونه بود؟
او میگوید: نفس امام (ره) گرم بود لازم بود یک کلمه بفرمایند که جبهه به نیاز به نیرو دارد صبح روز بعد مردم برای اعزام به جبهه صف میکشیدند . وقتی اسم امام در جبه‌ها برده میشد تبرکی برای بچه ها بود و نیروی عجیبی به رزمندگان داده میشد

هفته دفاع مقدس است احساس خود را بگویید
گفتنی نیست و فقط میدانم که با آغاز هفته دفاع مقدس  چه خاطراتی برایم تداعی می شود. کسانی که حضور فعال در ان زمان داشته اند این هفته را به سختی طی نمیکنند و در یک کلام با اشک و غصه خوردن چطور میشود فراموش کرد همرزمان و دوستانی که با هم بزرگ شدیم و آنهخا رفتند و مارا جا گذاشته اند. چگونه فراموش کنم شب های بر خاطره و معنوی جبهه ها را ؟ چگونه تحمل کنیم دوری مردان خدایی را و انهمه اخلاص و برادری را؟ گذراندن این هفته خیلی سخت ست

خبرنگار: وقتی صحبت های ما روبه بایان بود این رزمنده گفت: بخاطر سیگار  2 گردان را از بمب باران هوایی نجات دادم 
از او برسیدم مگر مشود؟ 
برایم تعریف کرد برای کشیدن سیگار هزار متر در هزار متر در جنگلهای کردستان را دنبال شاخه های گیاهان میگشتم تا دود بدهد وقتی سرم خیره به زمین بود و دنبال شاخه های گیاه میگشتم چشمم به یک سنگ سرخی افتاد نشستم و سنگ را برداشتم دیدم داخل یک چاله یک بسته سیگار با کبریت گذاشته من هم کنار درخت نشستم و سیگار را روشن کردم و  اتش کبریت را بغل درخت گرفتم . این باعث شد درخت حرارت اتش را به سمت بالا بکشد و بالای درخت یک دود سفیدی با ابعاد بزرگی شکل گرفت و در لحظهای 3 عدد هوابیما 9 عدد بمب را به سمت بایین رها کردند . با سرعت فرار میکردم  تا رسیدم به یک حفره ای خودم را داخل ان برتاب کردم و فریاد میزدم مادر مادر مادر.. وقتی به گردان محمد رسول الله  و گردان امام حسین رسیدم  دیدم که همه رزمنده ها سوار بر ماشین میشوند فرار میکنند که متوجه شدم با این دود سفیدی که از درخت بلند شد عراقی به اشتباه متوجه شده اند که گردان ایرانی ها در انجا قرار دارد و بمب باران کردند و به نظرم به لطف خدا و امداد های غیبی از این مخمسه رها شدند

این رزمنده در پایان گفت و گوی طولانی ما این چنین گفت: جنگ تمام شد و رزمندگان به خانه هایشان بازگشتند در حالیکه خیلی چیزها در حال تغییر بود بهتر بگویم کم کم ارزش ها به ضد ارزش ها در حال جابجایی بود مسئولین آنطور که می بایست نه تنها از تجربه گرانبهای این جماعت بازگشته از میادین سخت روزهای مرد و مردانگی استفاده نکردند بلکه در بسیاری از مواقع آن ها را به حال خود رها کردند در حالیکه اگر از این افراد در پست های مختلف مدیریتی در سطوح مختلف نظام استفاده می شد به یقین بسیاری از مشکلات امروزی در این کشور را شاهد نبودیم.

وی می‌گوید: شاید گفته شود چرا ما نتوانسیم فرهنگ موجود در دفاع مقدس که برگرفته از فرهنگ ناب دین اسلام می‌باشد را در این مملکت گسترش دهیم تا شاهد اختلاس و دزدی، گرفتن حقوق‌های نجومی که برخی‌ها با افتخار از آن دفاع کرده و دریافت‌کنندگان آن را خادمان این مملکت می‌نامند؛ باشیم و یا شاهد بی‌حجابی و بی‌بند و باری، خلق و خوی سرمایه‌داری و کاخ‌نشینی و از همه مهمتر بی‌تفاوتی به ارزش‌هایی که شهدا جانشان را برای آن تقدیم نموده‌اند، نباشیم.

در پاسخ باید گفت ما نتوانسیم در زمینه فرهنگی کار قابل قبولی انجام داده و تنها شعارش را داده‌ایم، اینکه هفته‌ای را به نام هفته دفاع مقدس نامیده و دفاع خود را در کلیشه‌ای به نام آن قرار دهیم کارساز نخواهد بود، باید تلاش کرد تا آحاد این جامعه دریابند چرا جنگ بر ما تحمیل شد؟ آرمان‌های انقلاب اسلامی ایران چه بوده است که از همان ابتدا آمریکا و هم‌پیمانانش در مقابل این انقلاب قرار گرفتند؟

وظیفه ما در راستای حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران چه می‌باشد و چگونه می‌توانیم از آرمان ها و ارزش هایی که شهدا و امام شهدا آنها را برایمان به یادگار گذاشته اند، محافظت کنیم.

خبرنگار: در پایان این گفت و گو باید بگویم همان آدم قدیم جبهه و جنگ  ماندن دشوار است اما باید فرصت های پیش رو را غنیمت بشماریم و پای درس رزمندگان بنشینیم و ازگنجینه های معنوی درون سینه ی آنها مطلع و ره توشه کارمان قرار دهیم؛ اگر کاهلی کنیم خودمان متضررمی‌شویم و باید تاکید کرد بزرگواران بسیاری در شهرستان کاشان هستند که چندین سال در جبهه های جنگ بوده اند و ناشناخته هستند، به این عزیزان بیشتر توجه کنیم.


برای آگاهی از آخرین اخبار و پیوستن به کانال تلگرامی پورتال خبری کاشان اینجا کلیک کنید.

امانت داری و اخلاق مداری
استفاده از این خبر فقط با ذکر منبع "پورتال خبری كاشان" مجاز است.






 


 

 گزارش تصویری 

 
 

 ارسال تبلیغات 

 

 

 تبلیغات 

 

مشهد اردهال کاشان



 

 مطالب ویژه 

 

 بازی آنلاین /دور هم نشسته بودند و سرشان را کرده بودند توی موبایل‌هایشان



 

 دادگاه تجدید نظر کاشان در سکوت خبری به اصفهان رفت!!! / تجدید نظر در کاشان تجدید نظر نشد



 

 دوباره پرواز کاشان، اما نه از جیب مردم



 

 مردها و نامرد ها



 

 دادگاه تجدید نظر کاشان پرید



 

 هجمه بر علیه ضابطه، ضابطی بهانه است



 

 ریزش و رویش



 

 همایش شیرخوارگان حسینی در کاشان برگزار شد



 

 فرودگاه کاشان روی هوا است/ چقدر این روزها جای پروازهای کاشان، مشهد و نجف خالی است



 

 به تلخی گناه



 
 

 پربازدیدترین 

 
 دانشجوی کاشانی پژوهشگر برتر کشور شد

 تير كاليبر دشمن قلب بزرگ سردار علي معمار را شكافت و به قلب بي سيم چي با وفايش

 تدوین پایان نامه های دانشگاه پیام نور کاشا ن در حفظ و احیای میراث مکتوب عالمان و فقیهان ملی

 آيين حفظ خواني قرآن؛ ميراث معنوي کاشان / عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد

 به بهانه برگزاري يك مراسم عجيب واين بار به نام تجليل روز خبرنگار و به كام....

 مرغ همسايه غاز است

 علامه آقا سيد محمد علوي بروجردي عالمی که بیش از 50 بار شفای بوعلی را تدریس کرد

 33 کشور جهان مقصد کالاهای تولیدی صادراتی کاشان

 گفت‌وگو با گوينده كاشاني اخبار راديو

 برگزاری بزرگترين مراسم آييني محرم در نوش آباد

 نخستین کلینیک شبانه‌روزی دندانپزشکی در کاشان افتتاح شد

 19 رمضان سالروز درگذشت غیاث الدین جمشید کاشانی

 از کتاب فرزند علی در کاشان رونمایی شد

 20 درصد کاندیدهای شورای شهر کاشان جوانان 25 تا 30سال هستند

 سي و ششمين سالگرد استاد فراهتي مبارز انقلابي و مفسر قرآن در کاشان برگزار مي شود


cialis erfaring cialis i norge hva er kamagra viagra effekt viagra nettbutikk levitra eller cialis viagra norge cialis uten resept cialis pris cialis efeitos secundarios cialis bula kamagra gel comprar viagra farmacia viagra infarmed levitra comprimidos kamagra gel kamagra portugal

کليه حقوق اين سايت متعلق به پورتال خبری کاشان می باشد و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است  

cheap canada goose jackets belstaff outlet parajumpers outlet timberland outlet peuterey jackets uk peuterey jacket canada goose sale uk parajumpers sale belstaff uk peuterey uk duvetica uk canada goose milano duveticapiumini parajumpers outlet segusino woolrich outlet barbour italia canada goose uomo giacca barbour canada goose roma belstaff outlet piumini duvetica canada goose outlet belstaff pelle peuterey saldi barbour giacca canada goose italia belstaff milano barbour uomo parajumpers segusino belstaff uomo canada goose prezzi