سيد مجید قاسمی از شهریار زایر اربعینی که با توصیف دوستش سید احمد شیفته ومهیای این سفرشد
باران بی وفا می بارید، بانگ نوار صوتی نوحه حزن آلود و غمبار حسین شریفی از موکب میاندوآب طنین انداز بود و زایران زیر رگبار باران سیلاب اشک می ریختند و هر زایری می گفت نبار باران کربلا کجا بودی که نباریدی.
به گزارش خبرنگار پورتال خبری کاشان از طریق الی کربلا ، روز شنبه پنجم آبان ماه۹۷ برابر با ۱۷صفر المظفر ۱۴۴۰ هجری قمری چهارمین و آخرین روز پیاده روی را از عمود ۱۰۶۹ در طریق الی الکربلا تا عمود ۱۴۵۲ جلوی حرم مقدس ابالفضل العباس قمر منیر بنی هاشم به پایان رساندم. ساعات اولیه صبح روز شنبه هم تا ظهر باران نسبتا ملایمی در حال باریدن بود کمی می آمد کمی قطع می شد شاید از سقا خجالت می کشید، شاید از لبهای ترک خورده قاسم نوکدخدا و شاید از رباب و کام عطشان طفل رضیعش خجالت می کشید نمی دانم توصیف این ساعات معنوی پیادهروی را با کدامین واژه تشریح کنم...
عبور از این مسیر در تمام ساعات با پذیرایی و احترام و عزت همراه است اینجا دخترکان به تو عطر می زنند ، مردان عراقی برادران خود را ماساژ می دهند تا خستگی آنها را بگیرند ، همه از هم سبقت می گیرند به تو آب و طعم و شیر و دوغ و آب میوه دهند و همه از هم سبقت می گیرند تا تو را به خانه خود ببرند تا منزلشان از حضور زایر حسین برکت بگیرد این همه محبت و معرفت و مهربانی قلبم را می سوزاند خدایا ما چگونه میزبانی می شویم اما امام حسین را که دعوتش کرده بودند بر صورت دخترکانش سیلی زدند، غل و زنجیر بر دست و گردنشان و سوار بر شتر در بازارهای شهر گرداندند و اولاد رسول الله صلوات الله علیه را در خرابه جای دادند و به اولاد فاطمه سلام الله علیها خرما صدقه دادند.
اما آل طه همه این مصایب را برای حفظ اسلام تحمل کردند و عقیله بنی هاشم فقط فرمود ما رایت الا جمیلا.
حسین ثارالله از همه هستی خود گذشت تادین خدا پایدار بماند و مردم آزاده باشند و اخلاق نبوی، رفتار علوی و شعور حسینی را سبک زندگی سعادتمندانه و نجات بخش خود کنند.
گام به گام عمود به عمود به کربلا نزدیک تر می شدم و ازدحام جمعیت و هروله حاجیان کربلا بیشتر می شد.
*جوانان عزادار بصره ای در سوگ حسین لطمه بر صورت می زدند
هیأت های مواکب عراقی حتی پاکستانی ها در قالب هیأت سینه زنی با طبل، دمام و شیپور و قافله اسرار در مسیر دلها را حسینیه می کردند.
موکب هیاتی عشاق علی از بصره با تعداد زیادی زایر سینه زن در حالیکه پرچم بزرگ و زیبای زرد و سبز و سرخ و مشکی را در دست داشتند و دو طرف خیابان در حال حرکت بودند توجه مرا به خود جلب کرد.
شکوه و عظمت معنوی وصف ناپذیری داشت مسیر را بسیار زیبا و روحانی کرده بود.
تعدادی عمودها را دنبال این هیات تا اذان ظهر همراهی کردم بعد از آن برای نماز و اطعام وارد موکب عراقی شدم.
بانوان عراقی ابتدا با آب پذیرایی کردند و بعد از اقامه نماز ظهر و عصر سفره ناهار را گستردند و از همه زایران پذیرایی کردند.
یک ربعی استراحت کردم عطش رفتن در ادامه راه و رسیدن به کربلا اجازه نداد بیشتر بمانم یاعلی گفتم و راه از عمود ۱۲۰۰ ادامه دادم.
صدای سوزناک عزاداری مداح عراقی دلم را لرزاند کمی جلوتر به دنبال صدا رفتم موکب یتامی الحسین از بصره بود مردان و پسرانی که تمام سر و صورت و دستان و لباس های خود را آغشته به گل کرده بودند، بر سر و سینه می کوفتند و لطمه بر صورت می زدند.
صورت های آفتاب سوخته که حتی پوست صورت در اثر لطمه زدن آنها کنده شده و خون آلود بود و موهای خاک آلوده آنها نیازی به روضه هم نداشت دیدن این صحنه عزاداری جوانان بصره در سوگ عزیز فاطمه دلت را آتش می زد.
بانگ «الیوم تعزی فاطمه» یعنی امروز فاطمه سلام الله علیها عزادار است جگرت را می سوزاند من مردانی را دیدم که در سوگ مصایب عاشورا زجه می زدند.
باز این چه شورش است كه در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است كز زمین
بى نفح صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از كجا كزو
كار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع مىكند از مغرب آفتاب
كاشوب در تمامى ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام كه نامش محرم است
در بارگاه قدس كه جاى ملال نیست
سرهاى قدسیان همه بر زانوى غم است
جن و ملك بر آدمیان نوحه مىكنند
گویا عزاى اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پرورده كنار رسول خدا حسین
اشعار محتشم کاشانی پدر مرثیه سرایی ایران را با خود نجوا می کردم و پیش به سوی نور می رفتم تا به کشتی نجات برسم...
در این افکار با گام های کوتاه و خسته در حال حرکت بودم که سه جوان ایرانی به طرفم آمدند گفت خانم اجازه دهید چند عمود شما را کمک کنیم کوله پشتی شما را بیاوریم و کوله پشتی دو بانوی دیگر را هم گرفتند.
سید مجید قاسمی، سید احمد میری و پرویز ملکی سه جوان عاشق و دلداده حسین علیه السلام از شهریار استان البرز بودند.
سید مجید می گفت من با توصیفات سید احمد از سفر اربعین تصمیم گرفتم تا به کربلا و زیارت اربعین بیایم و این همه شور و شعور و شکوه معنوی را زیر پرچم حسین با محوریت اربعین خودم تجربه و درک کنم.
جوانانی بسیار متدین با سیمای نورانی و ولایی که حتی دشمن با همه جاذبه های نتوانسته آنها را از این سفر باز دارد.
آنچه که قابل تامل و اهمیت ایسنت که عزم جزم و اراده آهنین و ولایی ملت ایران از پیر و جوان در شرایط فعلی و اوضاع اقتصادی سخت هیچکدام از آنها را از این سفر باز نداشته است حتی این جوانان برای این سفر از کار و تامین درآمد خود گذشته بودند و فقط به عشق اباعبدالله راهی سفر کربلا و زیارت اربعین شده بودند.
حدود ۲۰ عمود مرا کمک کردند با تشکر از آنها خداحافظی و به مسیر ادامه دادم...