آورده اند که در روزگاران ماضي ، شهر کاشان حليم بادمجاني داشتي به غايت مشهور و پاکيزه خورش نيکمردي در اين شهر روزي در سال ، ديگهايي از حليم بار نهادي و از خويشان و اقربا و مردمان ولايات و قريه هاي اطراف براي خوردن اين حليم دعوت بکردي تاجري در قم اين خبر بشنيد ، ديگهايي از شوربا بر نهاد و معتمدي فرستاد به کاشان و ولاياتش تا اين پيغام به مردمان اين شهر و حومه برساند که چه بنشسته ايد ؟ ... آن تاجر قمي چنان شوربايي پختي که نظير آن نتوان يافتي ! فرستاده اين بگفت و برفت و برخي قلندران در ولايات به دعوتش شادماني نمودند و با تني چند از خاصان ، آهنگ دعوت او کردند و به قم شدند . شبانگه عنان طاقت از دست رفته به دروازه قم رسيدندي و به ملکي که ديگهاي شوربا نهاده بودندي بر شدند وليکن ديگها خالي ديدند از شوربا ، متحير و پريشان حال بماندند تا صاحبدلي جهانديده بر آنها شد و تيمارشان نمودي و بدانها بگفتي : « شورباي قم را عندالطلوع حصه کردند و بردندي ؛ في الحال هم از شورباي قم مانديد و هم از حليم کاشان ، کاش براي شوربايي ، خود را به محنت و سختي در نمي افکنديد ! » . درماندگان ، اين شماتت بشنيدند و سر در بيابان بنهادند .
|